فهرست
· هشدار به مجلس خبرگان
قانون اساسي درمورد آزادي ها
· تلاش جبهه دمكراتيك
براي جلوگيري از عصب حاكميت ازمردم
· تشيكل
جبهه ضد ارتجاع و شركت در انتخابات
· فتواي خميني عليه
شركت مجاهدين در انتخابات
· انصراف مجاهدين
ازشركت براي جلوگيري از خونريزي
· حملات گسترده به
ستادهاي مجاهدين
· سخنراني آينده انقلاب
توسط مجاهدين: نقشه مسير آينده
23آبان 1358- هشدار به مجلس خبرگان قانون اساسي
خميني بر آن بود با
بهره گيري از فضايي كه اشغال سفارت آمريكا پديدآورده بود, اصل «ولايت فقيه» را بهقانون
اساسي وارد كند و با يك رفراندم دلخواه, آن را بهثبت برساند.
مجاهدين در يک تلگرام فوری به
مجلس خبرگان اعلام کردند، درصور تی که موارد زير به عنوان حداقلهای انتظارات مردمی
و انقلابی از انقلاب ضدسلطنتی در قانون اساسی مراعات نشود، به چنان قانونی رأی
نخواهند داد.
·
تصريح بر حاکميت مردم از طريق يک مجلس واحد و قانون واحد
·
اداره و تصدی تمام امور کشور از طريق شوراهای واقعی
·
اعاده حقوق مليتها و اقوام، مبنی بر تعيين سرنوشت و اداره تمام
امور داخلی شان در چارچوب تماميت ارضی کشور
·
تضمين آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قيام مسلحانه
·
محدود نمودن حقوق مالکيت و تصرف به چارچوب قرانی «کار»
·
منوط نمودن بهره وری از زمين و محصول به کسی که روی آن کار کرده
است
(مجاهد, شمارهٌ 11 ـ 28آبان1358.(
طبيعي بود كه مجلس
خبرگان از برآوردهكردن اينگونه درخواستها در قانون اساسيش عاجز بود. از اين رو
بود كه مجاهدين خلق، در رفراندوم قانون اساسي شركت نكردند.
«هشدار» مجاهدين درمورد غصب حاكميت مردم تحت عنوان ”رفراندم قانون اساسي”
1 آذر 1358ـ تلگرام مجاهدين خلق
به«مقامات مسئول» بهمناسبت «رفراندم قانون اساسي» با تاٌكيد بر اين نكته كه سازمان مجاهدين «به دليل معذوربودن از دادن ِ
راٌي مثبت بهآن» در رفراندم شركت نميكند. امّا, «از آنجا كه سازمان مجاهدين
ايران پيوسته خواستار ابراز تمايل و ارادة آزاد عموم مردم در هر نظرخواهي و
رفراندم و انتخابات بوده است, هرگونه اِخلال در رفراندم و نيز تماميِ روشهاي
اختناقآميز و توسّل بهاجبار و زورگويي و تهديد و تحميق و تحريكات جاهطلبانة
فرقهيي و حرفهيي را از جانب هر گروهي كه باشد, محكوم نموده ... پيشاپيش نسبت
بههرگونه اخلال ساختگي, كه بهنام مجاهدين يا هواداران آنها در امر نظرخواهي صورت
پذيرد, هشدار داده و اكيداً از مقامات مسئول خواستار ميشويم كه هركس را كه بهنام
مجاهدين و يا در كِسوت هواداري از آنها در جريان رفراندم آينده اخلال كند, فوراً,
دستگير كنند...» (مجاهد, شمارة 12, 5آذر1358).
10آذر1358 ـ سازمان مجاهدين خلق
در اعلاميهيي كه در روز 10آذر (يك روز پيش از رفراندم قانون اساسي) صادركرد,
پيرامون «هرگونه حادثهسازي در روز رفراندم» هشدار داد و از مردم ايران درخواست
كرد كه در روز رفراندم آرامش خود را حفظ كنند و اعلام كرد: «بديهي است كه در شرايط
بحراني كنوني هرگونه توسّل بهقهر و اِجبار و حادثهسازي جز در مسير تشديد
تفرقههاي دروني نبوده و مآلاً, بهرهبرداري دشمنان خلق را برعليه نيروهاي انقلابي
و مردمي و حاكميت ملي تمام خلق باعث خواهد شد...»
(مجاهد, شمارة 13,
12آذر1358)
يورش مسلّحانة پاسداران به ستاد مجاهدين
21آذر 1358 سازمان مجاهدين
درباره «حمله مسلّحانه پاسداران بهساختمان و برخي از اعضاي سازمان در يوسفآباد
تهران» اطلاعيهيي صادر كرد. اين حمله كه در ساعت هفت و نيم بعد از ظهر روز گذشته
بهدستاويز چاپخانه «اسناد و اعلاميههاي كمونيستي» صورت گرفت, با تيراندازي شديد
پاسداران همراه بود.
در پايان اين اعلاميه اين پرسش مطرح شده است كه:
«...ما از مسئولين امور و بالاخصّ از شوراي انقلاب, سؤال ميكنيم آيا ما در اين
نظام, حق حيات و حق فعاليت سياسي داريم يا نه؟ و اگر چنين حقي داشته باشيم,
مسئوليت تضمين و تاٌمين اين حق و حقوق با چه كسي و چه مرجعي است؟
... آيا ما در يك محل استيجاري نيز نبايد تاٌمين
داشته باشيم و بهاصطلاح ديواري كوتاهتر از ديوار ما پيدا نمي شود؟
...ما اميدواريم كه
مسئولين امر, ولو يكبار هم كه شده, با اين مساٌله برخوردي جدّي بكنند و گرنه
مسئوليت هر حادثة ناگواري كه پيش آيد و خداي نكرده خوني ريخته شود و بيگناهي
بهخاك افتد و يا دست ناپاك و مشكوكي از درون اين قبيل تشنّجات بيرون آمده و حوادث
ناگوار بيافريند, متوجه ايشان خواهد بود...»
(مجموعة اعلاميهها و ... شماره 2, ص169).
تلاش جبهه ضد ارتجاع براي جلوگيري از غصب مجلس توسط مرتجعين
اسلام نما
شركت درانتخابات رياست جمهوري رژيم ملايان
13دي1358 ـ «جامعة روحانيت
مبارز» تهران ابوالحسن بنيصدر را بهعنوان كانديداي خود براي اِحراز رياست جمهوري
اعلام كرد.
14دي1358 ـ خميني در رابطه با
كانديداهاي انتخابات رياست جمهوري اعلام كرد: «بنا ندارم كسي را رد يا تاٌييد
كنم».
مسعود رجوي، كانديداي رياست جمهوري
15دي1358ـ عصر روز 15دي, تعدادي
از اعضا و رهبران سازمان مجاهدين خلق در رابطه با انتخابات رياست جمهوري و
اعلام
رسمي كانديداتوري مسعود رجوي, «عضو كادر
رهبري مجاهدين»,در دفتر مركزي سازمان
مجاهدين در يك مصاحبة مطبوعاتي شركت كردند.
در اين مصاحبة
مطبوعاتي موسي خياباني در اين باره گفت: «... ما بعد از دقتّها و بحثهاي كافي و
بعد از بررسي همهجانبة امر, بهاين نتيجه رسيديم كه كليه نيروهاي سياسي جامعه و
مِنجمله خودمان و بهعبارت ديگر, چه آنهايي كه در رفراندم قانون اساسي شركت داشتند
و چه آنهايي كه شركت نكردند و يا صرفنظر از هر راٌيي كه دادند ـ موافق يا مخالف ـ بايد تا آنجايي كه جوّ و
فضاي سياسي حاكم بر جامعه اجازه ميدهد, بكوشند و فعّالانه با امر انتخابات رياست
جمهوري برخورد كنند. ... ما تصميم گرفتيم در انتخابات رياست جمهوري, فعالانه, شركت
كنيم و بديهي است كه با همين ديدگاه از انتخابات مجلس شورا نيز استقبال خواهيم
كرد...»
مسعود رجوي در اين
كنفرانس مطبوعاتي, «سرخطِ برنامههاي انتخاباتي» خود را بيان داشت. ازجمله:
·
تشكيل شوراهاي مردمي براي ادارة امور مختلفِ
سياسي و اقتصادي؛
·
... استقلال, تماميت ارضي و تاٌمين حاكميت
مردم ايران بر سرنوشتشان؛
·
تضمين آزدي كامل عقيده, بيان, قلم, مطبوعات,
احزاب و كليه اجتماعات سياسي و صنفي, با هر عقيده و مرام؛
·
تاٌمين حقوق مليتها...
·
تضمين شرايط و حقوق اقتصادي و اجتماعي و
سياسيِ مساوي براي زنان و مردان كشور؛
·
استقرار مساوات اسلامي ميان شيعيان و برادران
اهل تسنّن و رفع تبعيض بين كلية اَتباع ايران, اعمّ از تشيّع و تسنّن و ساير مذاهب
و اديان توحيدي؛
·
زمين براي دهقان, كار براي كارگر؛
·
تاٌمين حق كار, مسكن, معيشت, آموزش و بهداشت
براي عموم مردم...
·
مبارزه با هرج و مرج و تاٌمين آسايش اجتماعيِ
همة مردم...»
(مجاهد, شمارة 18, 18دي
1358).
«پيام مجاهدين»
18دي1358 ـ سازمان مجاهدين در
پيامي به«تمام نيروهاي انقلابي», «برخورد هرچه فعالترِ در انتخابات رياست جمهوري
يك ضرورت مُبرَم انقلابي » دانسته و «... از تمام خلق, از تمام نيروهاي انقلابي
و از تمام اعضا و هواداران خود» خواست «تا
با همان شور روزهاي شكوهمند گذشته», «در اين مبارزة عادلانه شركت كنند». و تاٌكيد
كرد كه «در اين صورت, هيچ قدرت مخرّبي نخواهد توانست استمرار حيات سياسي و سازماني
نيروهاي انقلابي را برآشفته و تهديد كند. اين, هم ضامني است براي بقا و رشد
نيروهاي انقلابي و هم ضامني براي استمرار كل انقلاب و مصونيّت آن از بيماريهاي
انحرافي و ارتجاعي. »
(مجاهد, شماره 18,
18دي1358).
تشكيل جبهة مبارزة باارتجاع
«يكي از هدفهاي مهم
مجاهدين از جمله شخص مسعود رجوي اين بود كه بتوانند يك محور آزاديخواه و مترقي را
در مقابل خميني شكل دهند, براي اين كه بتوانند دربرابر نيروي عظيمي كه خميني بهراه
انداخته بود و با چماقداري و سركوبيِ مخالفان كارش را پيش ميبرد, ايستادگي كنند.
18دي1358 - با
اعلام نامزدی مسعودرجوی در انتخابات رياست جمهوری، در فاصله بسيار کوتاهی، احزاب،
سازمانها و گروهها و شخصيتهای مترقی، اقليتهای قومی و مذهبی، حمايت خود را از
کانديداتوری و برنامه اعلام شده او ابراز کردند، گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف
سياسی اعم از سراسری و منطقه يی و اقليتهای مذهبی، دهها انجمن و کانون معلمان، بيش
از 80انجمن و کانون دانشجويی، بيش از 150کانون و تشکل کارگری، صدها انجمن دانش
آموزی، صدها شورا و انجمن محلی، 500تن از اعضای هيأت علمی دانشگاههای ايران، صدها
تن از اساتيد دانشگاهها و مدارس عالی کشور، از کانديداتوری و برنامه اعلام شده
مسعودرجوی حمايت کردند.
با حمايت اقشار وسيع مردم در سراسر ايران از مسعود رجوي،
براي نخستينبار پايگاه گستردهٌ مردمي مجاهدين عينيّت يافت و براي همگان آشكار شد
كه در يك شرايط بالنّسبه دموكراتيك و در يك انتخابات آزاد، مجاهدين چگونه پيش
خواهند رفت و ارتجاع چگونه در برابر مجاهدين, گامبهگام, مجبور بهعقبنشيني و
شكست خواهد شد...
(30خرداد بهروايت
شاهدان, ص78).
سخنراني مسعود رجوي دانشگاه تهران 20دي 58 |
20 دی1358- آزادی، فلسفه انقلاب - ميتينگ بزرگ مجاهدين درمعرفي كانديداي نسل انقلاب براي انتخابات
روز پنجشنبه 20 ديماه, گردهمايي شكوهمند انتخاباتي مجاهدين
خلق, با حضور دهها هزار تن در دانشگاه
تهران برگزارشد. در اين گردهمايي موسي خياباني و مسعود رجوي سخنراني كردند.
موسي خياباني, دربارهٌ هدفهاي
مجاهدين از شركت در انتخابات رياستجمهوري، از جمله, گفت: «... ما بهاين نتيجه رسيديم كه همان مسئوليتها و همان اهداف و
اصولمان كه زماني نبرد مسلحانه با رژيم شاه را اقتضا ميكرد، امروز ايجاب ميكند
كه با نهايت توان، با تمام قدرت در اين صحنهٌ جديد فعاليت، يعني انتخابات رياستجمهوري
وارد شويم... اهداف استراتژيك و آرمانهايي
را كه در اين حركت مشخّص دنبال ميكنيم… همان اهدافي است كه از پيش، يعني از زمان رژيم شاه دنبال
ميكرديم و از طريق نبرد مسلّحانه، خون و شهادت و تحمّل شكنجه و زندان، بهسوي آن
روان بوديم…
طبيعي است كه ما برحسب مسئوليتها و وظايفمان وارد اين صحنه
شدهايم و نه از روي جاهطلبي. ما اگر اهل جاهطلبي بوديم، درها بهروي ما بسته
نبود. ما اگر اهل جاهطلبي بوديم، اكنون اينهمه ”منافق“ نثارمان نميشد… ما ميدانيم
چه كار ميكنيم؛ ما كور حركت نميكنيم؛ ما معني حرفمان را ميفهميم؛ ما راه درست
را از انحراف تشخيص ميدهيم…
بههرحال بعد از
اينكه ما بهنتيجه رسيديم كه وارد آزمون فعلي شويم، برادرمان مسعود را بهعنوان
كانديداي رياستجمهوري نامزد كرديم. زيرا, او شايستهترين، برجستهترين و صالحترين
فردي بود كه بهنظرمان ميرسيد، و اين انتخاب را از روي آگاهي و احساس مسئوليتي كه
داشتيم انجام داديم... براي ما مشكل است كه بتوانيم از خودمان، از اعضايمان و از
سازمانمان تعريف و تمجيد كنيم، ولي بعضي وقتها، مسئوليتها اقتضا ميكند كه واقعيت
گفته شود.
در طول اين 14سال, از همان سالهاي اول بنيانگذاري سازمان،
برادرمان مسعود در كوران اين مبارزات بوده است، از نزديك و در بالاترين سطح با
تمام تجارب سازماني ما آشنا بوده و آشناست.
مسعود تنها باقيماندهٌ كادر مركزي سازمان پيش از سال50 است… بعد از سال50 ضمن 7سال تحمّل شكنجه و زندان، رسالت مبارزاتي خود را در زندان
دنبال كرد. در اين سالها ميتوانم بهجرأت بگويم كه بيشترين فشارها را تحمل كرده و
بهخصوص بعد از سال54 يعني بهدنبال ضربهٌ اپورتونيستها بيشترين فشارها و سختيها
را تحمّل كرد تا از ايدئولوژي و ميراث سازمان, بهويژه آنكه در معرض تهديد و خطر
قرار گرفته بود، حِراست كند…
سازمان ما افتخار ميكند كه در پيگيري خطوط انقلابيش در اين
مرحله، شايستهترين فرد خود را، بهعنوان نامزد رياستجمهوري، بهخلق قهرمانمان
معرفي كند …بنابراين من از همهٌ شما ميخواهم كه اگر بهاين خطي كه بهاختصار تشريح
كردم اعتقاد داريد، هرچه فعالتر و با تمام قدرت و توان در اين ميدان وارد شويد. در
ميدان مبارزه براي انتخابات رياستجمهوري …
انقلاب مال شماست؛ بار اصلي انقلاب را شما بهدوش ميكشيد،
ما با آنهايي كه سر سفرههاي حاضر و آماده آمدهاند، كاري نداريم. با آنهايي كار
داريم كه بار اصلي انقلاب را بهدوش كشيدهاند. انقلاب مال آنهاست! مال نسل جوان
جامعهٌ ماست!… سازمان، سازمان مجاهدين هم مال شماست! مسعود هم كانديداي
شماست. تا حالا با حمايت شما روي پاي خودش ايستاده است. زيرا شما بوديد كه وقتي
ستاد ما مورد حمله قرار گرفت، در پيرامون آن جمع شديد. ديوار گوشتي دورش ايجاد
كرديد …
هيچ سازماني نميتواند
جدا از تودهها و پايگاه اجتماعيش بهحيات خودش ادامه دهد. آينده مال شماست.
بهاين نكته ايمان داشته باشيد. يقين داشته باشيد كه آينده مال شماست. آينده مال
انقلابيون است. نيروهاي ميرا از صحنه حذف خواهند شد. پيروز باشيد»
(مجاهد شمارهٌ 19
ـ 25ديماه 1358(.
مسعود رجوي در ميان استقبال پرشور جمعيت چنين گفت: «...امروز بهاينجا نيامديم كه براي انتخاب يك فرد يا يك سازمان تبليغات بكنيم و رأي بهدست بياوريم؛ نه. مسأله در اساس اصلاً اين نيست. مسألهٌ ما بردن و برندهشدن در انتخابات نيست. بلكه تجمّع امروز ما, اساساً, يادآوري و تِذكار فلسفهٌ انقلاب، يعني آزادي است.
و كيست كه نداند فلسفهٌ هر انقلاب راستين در هر كجاي جهان و
بهويژه انقلابي كه تحت رايت اسلام برانگيخته ميشود, در يك كلام, باز هم آزادي
است؛ همان كلمهيي كه تمام رسولان و مُصلِحين، تمام انقلابيون بزرگ و شهيدان و
همهٌ اسيران با آن شروع كردند و با آن بهپايان رساندند.
مگر پيامبران براي چه آمدند؟ جز براي گسستن زنجيرها، جز
براي واژگونكردن همهٌ سدهاي راه كمال و حُريّت بشري و بازكردن قيد و بندهاي اسارتبار؛
همانهايي كه صفوف متحد و يگانهٌ بشري را از هم جدا كردند… پس انقلابيون تاريخ حق داشتند كه تاريخ بشري
را, در يك كلام, ”سير مداوم از قلمروِ ضرورت بهقلمرو آزادي“ تفسير كنند. بله
بگذاريد آزاد باشند. پس شهيدان ما چه بهحق بودند كه با آزادي شروع ميكردند…
اگر از آزادي بهطور
اخصّ، مناسبات آزاد و عادلانه را در روابط دروني خودمان در نظر داريم، استقلال هم
همين معنا را در روابط بينالمللي و روابط خارجيمان بيان ميكند… و هيچ چيز غير از اين را بهنام اسلام بهرسميت نميشناسيم. و هر چيز غير از
اين همين خواهد بود كه انحراف و ارتجاع و بس! آن جمهوري اسلامييي كه نسل در خون
تطهيرشدهٌ ما بهآن اعتقاد دارد… مبيّن ضدّيت عميق و تاريخي با خودكامگي، با استبداد، با
خفقان، با انحراف و با ارتجاع است …
بههرحال,
امروز ما امكان يافتيم كه با حفظ نقطهنظرها و عقايد و آراي خاص خودمان در چارچوب
نظام و قوانين موجود بهطوررسمي، قانوني و دموكراتيك خطوط انقلابي و مردميمان را
پيگيري بكنيم و در معرض داوري مردممان قرار بگيريم. بديهي است كه ما از هر فرصت دموكراتيك
استقبال ميكنيم… البته اگر فرصتها و امكانات دموكراتيك برقرار بماند و
استمرار و عُمق پيدا بكنند چه بهتر، ما نهايت تلاش خودمان را خواهيم كرد و امّا،
هر موقع هم كه مانع بشوند و امكان حركت قانوني و رسمي را, در حداقل صورتش هم, از
نيروهاي انقلابي سلب بكنند، خوب، آنموقع بايستي فكر ديگري كرد.
بههرحال، ما بهخاطر مبارزه با سازشكاري، مبارزه با منفرد
كردن و مُنزوي كردن نيروهاي راستين انقلابي، بهخاطر بقا و رشدِ هرچه بيشتر اين
نيروها ـكه در گذشته اصالت خودشان را هرچه خونينتر نشان دادندـ …بهخاطر ممانعت از اُفول و قَهقراي انقلاب يا رفتن در مَجاري انحرافي؛ بهخاطر
پايان دادن بهجنگافروزيها، تفرقهها و تمايلات انحرافي و واپسگرا, در انتخابات
اخير شركت ميكنيم… بههمين دليل, ضرورتِ شركت هرچه فعالتر نيروهاي انقلابي
را بهخاطر منظورهايي كه گفتم طرح ميكنم.
… بهاين ترتيب, اين نه رأي دادن بهيك فرد يا سازمان، بلكه اساساً, تأييدِ يك
برنامهٌ انقلابي و بلكه يك جبههٌ انقلابي و بل كل انقلاب رهاييبخش… است. اگر غير از اين بود جنبش انقلابي, بهدور از هرگونه شائبهٌ جاهطلبي و
مقامپرستي, در صحنه حاضر نميشد و هرگز شركت نميكرد…»
مسعودرجوی
در سخنرانی انتخاباتيش در دانشگاه تهران گفت: «مسأله ما بردن و برنده شدن در
انتخابات نيست. بلکه تجمع امروز ما اساساً يادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، يعنی
آزادی است. و کيست که نداند فلسفه هر انقلاب راستين در هرکجای جهان و به ويژه
انقلابی که تحت رايت اسلام برانگيخته می شود در يک کلام باز هم آزادی است. همان
کلمه يی که تمام رسولان و مصلحين، تمام انقلابيون بزرگ و شهيدان و همه اسيران با
آن شروع کردند و با آن، به پايان رساندند.
(مجاهد, شمارة 19,
25دي 1358).
فتواي خميني براي جلوگيري از شركت مجاهدين درانتخابات
29دي 1358ـ خميني بهرغم اينكه گفته بود «بنا ندارم
كسي را رد يا تاٌييد كنم» شخصا,ً دخالت كرد و فتواي حذف مسعود رجوي از كانديداتوري
را صادر نمود. اين فتوا پس از آن صادر شد كه تمام تلاشها و «توطئهها»ي آشكار و پنهان «ارتجاع», چه «به
شيوهٌ غيرمستقيم، از طريق كارگزاران و آخوندها و چماقداران و چه در صحنهٌ تبليغات
عليه كانديداي نسل انقلاب», راه بهجايي نبرده بود.
ـ «جبههيي از نيروهاي دموكرات و انقلابي پشت سر
كانديداتوري مسعود رجوي تشكيل شده بود؛ جبههيي كه از طريق آن ميتوانست برنامهيي
دموكراتيك بهتودهها عرضه شود و تودهها را نسبت بهبخشي از منافع خويش آگاه
سازد؛ جبههيي كه نزديكيِ نيروهاي راديكال و خلقي, حدّاقل در نقطه يي, عملاً,
بهتحقّق رسيده بود؛ جبههيي كه با استفاده از تشتّتِ بالاييها و آگاهي بخشي از
پايينيها بهپيشروي خويش ادامه ميداد, از نظر حاكميت, اين جبهه ميبايست از
پيشروي بازمانَد...
مسعود رجوي, با
همة محدوديتهايي كه برايش ايجاد شده بود و با همة تهاجماتي كه بهاو انجام
ميگرفت, سرانجام نيز با استفاده از حقِ ”وتو“ي رهبري و عليرغم همه موازين حقوقي
موجود, كنار گذاشته ميشود.
اين موضوع بهطورصريح
اثبات ميكند كه طرفداران ولايت فقيه, با همة
اختلافاتي كه با يكديگر و با ليبرالها و نمايندگان سرمايهداري انحصاري
دارند, در مقابل خطري كه از سوي جبهة خلق آنها را تهديد ميكند, وحدت منافع دارند.
و يا بهتعبير ديگر, ولايت فقيه, در اساس, چماقي است كه براي حفظ امنيت جبهة
ارتجاع بر سر نيروهاي خلقي فرود ميآيد... درهرحال, مسعود رجوي, كانديداي سازمان
مجاهدين خلق, كه مورد پشتيبانيِ اغلب سازمانهاي چپ انقلابي و دموكرات قرارگرفته
بود, بهدنبال فتواي آيتالله خميني از فعاليت انتخاباتي مجبور بهكناره گيري شد.
بهدنبال آن, صفي كه از نيروهاي دموكرات و انقلابي در عمل تشكيل شده بود, بهحيات
موقّتي و موضعي خود پايان داد...» (راه كارگر, شماره 9, 8بهمن 1358, ص3, مقالة
«چرا از كانديداتوري رجوي پشتيباني كرديم؟»).
«انصراف» مسعود رجوي از شركت در انتخابات
29دي1358
ـ پس از فتواي خميني در مورد حذف
كانديداتوري مسعود رجوي، مجاهدين با صدور اطلاعيهيي انصراف كانديداي خود را از
شركت در انتخابات اعلام كردند.
در اين اطلاعيه پس از «تشكّر بيپايان» از همة كساني كه در
اين كارزار شورانگيز از كانديداي «نسل انقلاب» پشتيباني كرده, «بهويژه تشكّر
انقلابي در قبال يكصد تن مجروح و صدها مضروب ديگري كه در گوشه و كنار كشور ضمن
تبليغات بهنفع ما صدمه ديدهاند», چنين آمده است:
«از همة هموطنان, بهويژه نيروهاي انقلابي و هواداران خود,
تقاضا ميكنيم كه حداكثر آرامش و بردباري انقلابي را نشان داده و خدايناكرده
بهكوچكترين كاري كه برخلاف موازين مردمي و انقلابي باشد, اقدام نكنند. بههمينمنظور,
ما هيچگونه راهپيمايي و يا تحصّن و اعتصاب و امثالهم را در اين شرايط روا ندانسته
و آرزومند برگزاريِ هرچه آرامتر انتخابات هستيم, بهويژه نسبت بهتوطئهگراني كه
بخواهند با اقدامات هرج و مرجطلبانه دستاويزي بهمنظور رودررو قراردادن نهادهاي
مملكتي با مجاهدين و هواداران آنها فراهم كنند, هشدار داده و باز هم بر ضرورت
متانت انقلابي تاٌكيد ميكنيم...»
(مجاهد, شماره 20,
2بهمن 1358).
«پيام به خلق»
30دي1358 ـ «پيام بهخلق» ـ پيام مسعود رجوي به«كلية
نيروها و شخصيتهايي كه از نامزدي او براي رياست جمهوري
حمايت كرده اند... »: «...كاش ميتوانستم شرط ادب بهجا آورده و از
نزديك از تكتك شما سپاسگزاري كنم و ديده در ديده, شرح اشتياق بدهم؛ اشتياقي مردمي
و انقلابي نسبت بهآزادي كامل ميهن و محو هرگونه ستم و زدودن جداييها …كاش ميتوانستم تنها قطرهيي از درياي صميمانهٌ محبتها و اعتماد شما را پاسخگو
باشم!…
امروز شما نشان
داديد كه بهرغم هرگونه تهمت و افترا در ناجوانمردانهترين صورتش، و بهرغم هرگونه
محدوديت و فشار در آزمندانهترين و رياكارانهترين پوشش… باز هم هيچ
حقيقتي را ناديده نميگيريد. بيگمان گواهي شما برحقّانيت و اصالت اين نسل، بهرغم همهٌ
تبليغات انحرافي و ارتجاعي كه عليه آن صورت گرفته و ميگيرد، نه امري فقط مربوط بهگذشتهٌ
تيره و تار، بل بهخاطر ساختن آيندهٌ تابناكياست كه بيش از هر چيز بهنيروهاي
نيالودهٌ جوان، آگاه، اصيل و سازمانيافته نيازمند است...
براي نخستينبار در
تاريخ سازمانهاي انقلابي ـ كه دوران طاغوت را با نبرد مسلّحانة شهري سركردهاند ـ
با چنان استقبال مردمي مواجه ميشويم كه بيش از پيش مبيّنِ آمادگي خلقي قهرمان در
ارتقا بهمراحل نوين تكامل اجتماعي است و درست در همين نقطه است كه بايستي خاضعانه
بهشما بگويم كه اگر اين مبارزهٌ انتخاباتي بازندهيي داشته باشد، من نيستم. گرچه ميدانم
هيچيك از شما نيز با ديدگاه برد و باخت و اول و دوم شدن بهمسأله نمينگريد؛ اما
منظورم از ”بازندهنبودن“، اتّكا بهجوششي خلقي و چشمگير از جانب بخشهاي بسيار
وسيعي از مردممان است كه با آرمانها و حتي اعتراضات ما همعقيده و همگامند...
متاٌسفم كه عدهيي ماجراي نامزدي ما را چه بد تعبير
كردند... حرفها زدند و دشنامها. آن هم نه در خَفا و پنهان و پوشيده, بلكه در
ملاٌعام و مراسم جمعه و ايّام عزا! ... سوگند مرا بهسوگند محمدرضاي خائن تشبيه
نمودند؛ برچسب زنديق و منافق و ساواكي و اجنبيپرست زدند و گاه خواستار اعدام
شدند. صدها تن از خواهران و برادرانم مجروح و مضروب شدند ...
از فردفرد شما
تمنّاي حداكثر بردباري و خويشتنداري انقلابي را در اين شرايط حسّاس دارم. امر
انقلاب، بيش از پيش نيازمند صبورياست. مسئوليتي بس عظيم در قبال خدا و سرنوشت
خلق، فارغ از هر تمايل هرج و مرجطلبانه، كه تا وقتي بهمسدودناشدن طُرق معقول و
قانوني اميد ميرود با حداكثر متانت و مسالمت همراه است...»
(مجاهد, شماره 20, 2بهمن 1358).
29 دی 1358- برنده و بازنده در بوته آزمايش
خمينی
در مقابل استقبال وسيع از کانديداتوری مسعودرجوی مجبور شد تمام تعارفها را کنار
بزند. به رغم آن که قول داده بود اصلاً در اين انتخابات دخالتی نکند و به انتخاب
مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعودرجوی از کانديداتوری را
صادر نمود. مجاهدين با افشای اقدامهای نزديکان خمينی و مسيری که برای اين
کانديداتوری طی کرده بودند، از شرکت در انتخابات، اعلام انصراف کردند. مسعودرجوی
در پيامی خطاب به مردم گفت: از فردفرد شما تمنّای حداکثر بردباری و خويشتن داری
دارم.
«حملة سراسري ارتجاع» به مراكز مجاهدين
2بهمن1358ـ مجاهد, شمارة 20 ـ «حملة سراسري ارتجاع بهمراكز
و هواداران مجاهدين خلق بعد از نامزديِ رياست
جمهوري آقاي مسعود رجوي»:
جمهوري آقاي مسعود رجوي»:
«... آنان از همان
آغازِ اولين روز اعلام كانديداتوري برادرمان مسعود رجوي, چاپخانههاي عريض و
طويلشان را بهكار انداخته و با چاپ و انتشار اعلاميههاي وَقيحانه و شرمآور سعي
ميكردند كه چهرة پاك و انقلابي برادرمان مسعود رجوي را خَدشهدار كنند... آنها...
بهوسيلة روزنامههايشان و با استفاده از تريبونهاي غَصبي و سوءاستفاده از تجمّعات
مذهبي و احساسات پاك مذهبي مردم و همچنين وسايل ارتباط جمعي ازقبيل راديو و
تلويزيون, حملات ناجوانمردانه خود را شدّت بخشيدند... با يك حركت سيستماتيك در
تهران و شهرستانها بهمراكز مجاهدين حمله كردند و از هيچ عمل ارتجاعي فروگذار
نكردند... [به عنوان نمونه] حمله بهمركز امداد پزشكي مجاهدين در تهران در 28دي
58, كه در آن حدود 10نفر از مجاهدين مجروح شدند...»
5بهمن ـ سازمان مجاهدين در اطلاعيهيي از «شهادت عباس
عمّاني, اولين شهيد سازمان در فاز سياسي, بهدست اوباش چماقدار» خبرداد كه در روز
جمعه 28ديما 58, كه در حوالي ابتداي جادة ساوه مشغول چسباندن پوسترهاي تبليغاتي
مسعود رجوي, كانديداي مجاهدين بود, جُمجُمهاش را شكستند و او را بهشهادت
رساندند...»
حملة چماقداران به مركز امداد پزشكي مجاهدين
8بهمن1358 ـ شب گذشته چماقداران با پشتيباني پاسداران
مسلّح, بارديگر بهمركز امداد پزشكي مجاهدين در تهران يورش بردند.
امروز (8بهمن) موسي خياباني در يك مصاحبهٌ مطبوعاتي در مركز
امداد پزشكي مجاهدين گفت: «...در
اين يكسال ما, بهكرّات, در مراكزمان، در ضمن مراسممان و در انجمنهاي هوادار
سازمان و از جمله در همين مركز امداد...
بارها مورد حمله و هجوم قرار گرفتهايم. تا اينكه ديشب در اينجا با يك
هجوم مسلّحانه و واقعاً وحشيانه, روبهرو شديم و شما اكنون جاي تيرها و اثرات
گلولهها را ميبينيد…
ما در برابر اين حملات ناجوانمردانه و پيدرپي همواره
تلاش كردهايم صبر و بردباري داشته باشيم، چرا كه ما يك نيروي مسئول هستيم، ما
مصالح و منافع انقلاب را در نظر داريم و آنها را رعايت ميكنيم، سعي ما اين بوده
است كه بهاقدامات متقابل و كور متوسّل نشويم و واكنشهاي متقابل انجام ندهيم. تنها
يكسري اقدامهاي سياسي انجام داديم، از جمله در هر مورد مراتب را بهمسئولان امر
اطّلاع دادهايم، با آنها در ميان گذاشتهايم، نامه نوشتهايم، اعلاميه دادهايم و
از آنها درخواست كردهايم كه بهاين مسأله رسيدگي كنند... و اخطار كرديم كه با اين
مسأله برخورد جدّي بشود و اگر با اين مسأله برخورد جدي نشود، ممكن است اتفاقات
ناگواري بيفتد، كسي كشته بشود و متذكّر شديم كه اين گروه معدود و محدود چيزي نيست
كه نشود با آن برخورد كرد.
ولي متأسفانه بهاين تقاضاهاي ما از طرف مقامها و مسئوليني
كه مورد خطاب ما بودند، ترتيب اثر داده نشد. تا اينكه ديشب مجدداً بهاينجا حمله
شد، امّا اينبار حملهيي بود با كيفيت متفاوت، بهطوري كه اگر هشياري برادران ما
نبود، در اينجا بهاحتمال زياد 10 ـ 20 نفر كشته ميشدند. البته يكي از برادران
ما تير خورد كه الآن همراه با برخي ديگر از مجروحين اين حمله, در بيمارستان بستري
است و غير از آنهايي كه در بيمارستان هستند، تعداد ديگري از زخميها و سرشكستهها و… همينجا بستري هستند...»
(مجاهد فوقالعادهٌ شمارهٌ 3 ـ سهشنبه
9بهمن1358(.
«آيندهٌ انقلاب»
10بهمن 1358ـ مسعود رجوي، در
دانشگاه تهران تحتعنوان «آيندهٌ انقلاب» سخنراني كرد. خمينی و ديگر سران رژيم
ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هرچه مجاهدين را آزار و اذيت کنيم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعودرجوی، آخوندها را از ادامه حملاتشان عليه آزاديهای مردم برحذر داشت و با تکيه بر صبر و بردباری مجاهدين در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشکيلاتی صفوف مجاهدين خاطرنشان کرد. او در اين سخنراني كه چند روز پس از خاتمهٌ جريان انتخابات رياستجمهوري برگزار شد، مواضع سازمان مجاهدين خلق ايران را اعلام نمود و ازجمله, گفت:
ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هرچه مجاهدين را آزار و اذيت کنيم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعودرجوی، آخوندها را از ادامه حملاتشان عليه آزاديهای مردم برحذر داشت و با تکيه بر صبر و بردباری مجاهدين در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشکيلاتی صفوف مجاهدين خاطرنشان کرد. او در اين سخنراني كه چند روز پس از خاتمهٌ جريان انتخابات رياستجمهوري برگزار شد، مواضع سازمان مجاهدين خلق ايران را اعلام نمود و ازجمله, گفت:
«.. بگذار تا
دشمنان بيروني و دروني هر چهقدر ميخواهند ستارگان بخت ما را بهزمين بكشند، ولي
ما باز هم آسمان را غرق ستارهها خواهيم كرد؛ با اختراني شبگرد، مصاديقِ طارق؛
همان تابندگان شبكوب و ظلمتسوز، همچون احمد رضايي و با اشعهٌ نيمروز گلبرگهاي
خورشيد، پرتوهاي جهلسوز، همچون عباس عماني.
بيچاره شبپرستان، تيغبهكف، هَلهَلهزن با سُلالهٌ خورشيد
و با نسل ايمان چه خواهند كرد؟ بگو هرچه
ميخواهند در پيچ و خم جادههاي تاريك بهكمين خورشيد بنشينند، تا اسيرش سازند،
بكشانندش و در لُجّهٌ (= ميانة دريا) خون اندازند. ولي خورشيد در اسارت هم خورشيد
است و از شهادتِ هر خورشيد نيز هزاران ستاره برخواهد خاست؛ جنگلي رويان از ستارهها،
با ريشههايي در اعماق قلوب تودهها؛ همهٌ آنهايي كه از جهل و بندگي، از اسارت و
بيگانگي متنفّرند و بهرهايي و بهيگانگي عشق ميورزند. پس چه كسي و كدام قدرت
خواهد توانست ما را بخشكاند و بسوزاند؟…
واي برآنها اگر ميدانستند كه در كمينگاه بزرگ تاريخ، چه
خورشيدهايي در شُرُف انفجار و تولّدند؛ خلقهايي كه هر لحظه آگاهتر و هشيارتر ميشوند،
با ارادهيي هرچه صيقلزدهتر… بله، بيترديد روزي تمام فضاي ظلمت، پهنهٌ خورشيد گدازان
خواهد شد …
و در اوج همين آزمايش و در يكي از دقيقترين و حساسترين
نقاط آن روز، كه تازهترين و آخرين شهيد بهخاك افتاد: عباس عماني، مجاهد كارگر،
كارگر شهيد. گناه عباس چه بود؟ اگر در نشريه [مجاهد] ديده
باشيد، خودش قبل از شهادت بهخط خودش نوشته بود:
”من عباس عماني كه
يكي از طرفداران سازمان شما ميباشم، ديپلم چهارم نظري را گرفتهام و فعلاً در
پروانهسازي در نعمتآباد شبها كار ميكنم و تا آنجا كه امكان داشته است، برادران
كارگرم را راهنمايي كردم تا هوادار سازمان شما باشند و همچنين در محل زندگيمان،
شير و خورشيد، چهارراه عباسي نيز، دوستانم را، بيشترشان را هوادار سازمان كردم و
بعضي از بچههاي فاميلهايمان را هم همينطور. از گفتن اين مطالب نه پاداش ميخواهم
و نه براي خودستايي، چون حقيقت را هميشه بايد ترويج كرد!“
”حقيقت را هميشه بايد ترويج كرد!“
نه عباسجان؟ ما ميدانيم آنچه نوشته بودي، براي خودستايي نبود، تو بهترويج
حقيقت مشغول بودي. حقيقتِ نسل بهخونخفتهيي كه در اوج تكاپو، بهتو ختم شد…
ما كه براي انتخابات پولي نداشتيم، كار را همينها كردند.
آخر شعلهٌ مشتركي بود، چه در قلب احمد و چه در قلب عباس و چه در قلب اين هزارها
فروغ جاويدان، عشقِ حقطلبانه، آتشين و بيپايان، مِهر خدا و خلق…
حالا از اين پس، ما در هر مدرسهيي، در هر دانشكدهيي و در
هر كارگاه و مزرعهيي، هميشه بهياد خواهيم داشت كه ”حقيقت را هميشه بايد ترويج
كرد!“
همين چهرهها بودند كه در جريان انتخابات كتك خوردند، جمجمهشان
شكست، مضروب شدند، گلوله خوردند، اما آرامش را حفظ كردند. بردباري انقلابي نشان
دادند.
چه كساني
آرامش را حفظ كردند؟ چه كساني خونجگر خوردند و دم برنياوردند؟ حتي اسم شهيد را هم
اعلام نكرديم. سوز دل پدر و مادرش را تصوّر كنيد.
اين بود آزمايش
انضباط و اخلاق انقلابي و اخلاق اسلامي در برابر آن ضَرب و جَرحها. صدها تن مجروح
در گوشه و كنار كشور و هزارها تن مضروب و كتكخورده و تحريكات جمعه و ايام عزا و
راديو و تلويزيون و شهيد…
ما هم آزمايش داديم، اين آزمايش ما بود! پس بگذاريد در همينجا تشكّر بكنم از فردفرد
ميليونها تني كه در اين انتخابات، بهراستي، آزمايشِ حقّانيت، اصالت و رشد و بلوغ
سياسي خودشان را نشان دادند. از همهٌ مردم، از همهٌ آنهايي كه صادقانه از ما حمايت
كردند، بهويژه جوانان شريف، شجاع و غَيور كه توانستند بر احساساتشان غلبه كنند.
و بهراستي چه كسي ميداند كه اين تحمّلها چهقدر مشكل است؟
مخصوصاً من بايستي از خواهران و برادران عزيز كُردمان تشكّر بكنم، وقتي تلفني با
رهبران مذهبي و سياسي آنها تماس گرفتم و بهآنها گفتم كه بهاجبار بايستي كنارهگيري
بكنم و از آنها استدعاي آرامش كردم، برايشان فوقالعاده دردناك بود. خود آنها هم
بهدرستي نميدانستند كه چهطور بايستي آرامش را حفظ بكنند، امّا با اينهمه، همهگونه
قول مساعدت دادند و در عمل هم ديديم…
عدهيي ديگر
از ما ميپرسيدند چرا كانديداي ما بايستي حذف شود ولي تيمساران شاهنشاهي برجا
بمانند؟ باز هم من گفتم من نميدانم، ولي آرامش را بايد حفظ بكنيم… خوب اين از
اخلاق و انضباط انقلابي ما…
فرداي انتخابات،
مسلّحانه، بهما حمله كردند، باران دشنام و باران گلولههاي ژـ3. اينهم مظهر
ديگري است از اخلاقيات آنچناني در پشت مارك اسلام با برگ مأموريت!
پس كجاييد اي مسلمانها؟! مگر نميبينيد چه بهروز ما و
هوادارانمان و خانوادههايمان ميآورند؟ مگر دائماً تكرار نميكرديم از قول رسول
خدا”"مَن سَمع رجلاً يُنادي ياللمسلمين! فلم يَجِبهُ، فَليس بِمُسلم“ در گوشه و
كنار دنيا هر مسلماني كه بشنود فرياد كسي كه مسلمانها را بهكمك ميطلبد و كمكش
نكند، مسلمان نيست.
ياللمسلمين پس كجاييد؟ چرا صدايتان درنميآيد؟ و اللهاكبر,
مگر نميبينيد كه چهطور طرفداران ما را در نظام جمهوري اسلامي سر ميبرند؟ پس چرا
سكوت پيشه كرديد؟ مگر گناه ما چيست؟ اي كساني كه گوش داريد؟ مگر ما چه كرديم جز
تحمّل رنج و اسارت؟
ولي بگذاريد تأكيد
بكنيم، واي بهروزي كه تصميم بگيريم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ
بدهيم. آنوقت خودتان پشيمان خواهيد شد. آنوقت خودتان افسوس خواهيد خورد...»
(مجاهد فوقالعادهٌ شمارهٌ 4 ـ 11بهمن 1358(.
0 comments:
ارسال یک نظر