پست‌های پرطرفدار


۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

چگونه به خشم آييم، قسمت سوم ،نويسنده استفان هسل


 
خلاصه كتاب مقاوم و يار ژنرال دوگل 

قسمت سوم
نويسنده: استفن هسل

بي تفاوتي : بدترين رفتار

درست است، امكان دارد كه امروز دلائل به خشم آمدن زياد روشن نباشند يا اينكه دنيا خيلي پيچيده به نظر برسد. چه كسي فرمان ميدهد، چه كسي تصميم ميگيرد؟ تشخيص جريانات مختلفي كه بر ما حكومت ميكنند، هميشه كار ساده اي نيست. طرف ما ديگر گروه كوچك نوابغي كه حركاتشان را كاملاً ميفهميم نيست. طرف ما يك دنياي بزرگ است، كه ما خوب درك ميكنيم كه پر از روابط متقابل است. ما در ارتباطات متقابلي زندگي ميكنيم كه تا كنون سابقه نداشته است. ولي در اين دنيا چيزهاي غير قابل تحملي وجود دارد. براي ديدن اين چيزها بايد خوب نگاه كرد، بايد جستجو كرد. به جوانان ميگويم : يك كمي جستجو كنيد، پيدا خواهيد كرد. بدترين رفتار بي تفاوتي است، گفتن اينكه : «چيزي از دست من ساخته نيست، من تلاش خودم را ميكنم». با چنين رفتاري، شما يكي از حياتي ترين عناصر تشكيل دهنده انسان را از دست ميدهيد. يكي از ضروريترين عناصر : توان به خشم آمدن و تعهدي كه از آن ناشي ميشود.

ميتوانيم كماكان، دو چالش بزرگ را شناسايي كنيم :
1- تفاوت بزرگي كه بين افراد بسيار فقير و افراد بسيار ثروتمند وجود دارد، كه به صورت فزاينده زياد ميشود. اين يكي از اختراعات قرون بيستم و بيست يكم است. افراد بسيار فقير در دنياي امروز روزانه 2 دلار درآمد دارند. ما نميتوانيم بگذاريم اين تفاوت باز هم عميقتر شود. تنها همين مشاهده كافيست كه يك تعهد ايجاد كند.


Read full history - چگونه به خشم آييم، قسمت سوم ،نويسنده استفان هسل

چگونه به خشم آييم- استفان هسل


 خلاصه شده كتاب آنتوآن هسل 
قسمت دوم

انقلابي و مبارزي كه دركنار ژان مولن دربرابر نازي هيتلري مقاومت كرد

دو بينش از تاريخ


وقتي من به اين فكر ميكنم كه چه چيزي باعث فاشيسم شد، چه چيزي باعث شد كه او و ويشي (توضيح : رئيس دولت خودفروخته فرانسه) ما را تسخير كنند، با خودم ميگويم كه صاحبان مالكيت، با خودخواهي شان، بغايت از انقلاب بولشويك ترسيدند. آنها گذاشتند كه ترسهاي آنها هدايتشان كند. ولي اگر، امروز هم مثل همانزمان، يك اقليت فعال برخيزد، همين كفايت خواهد كرد، بدين ترتيب خمير مايه را خواهيم داشت. حتماً كه تجربه يك نفر بسيار پير مثل من، متولد 1917، از تجربه جوانان امروز خيلي متفاوت است. من خيلي اوقات از معلمين دبيرستانها درخواست ميكنم كه نزد شاگردانشان صحبت كنم، و به آنها ميگويم : «دلائل شما براي وارد عمل شدن، روشن و مثل قبل نيست. براي ما، اين دليل قبول نكردن اشغال آلمانها و شكست بود. اين نسبتاً ساده است.
بعد هم جنگ الجزاير، بايد كه الجزاير مستقل ميشد، اين روشن بود. در رابطه با استالين، همه ما براي پيروزي ارتش سرخ در برابر نازي ها در سال 1943 دست زديم. ولي همانزمان، در حاليكه از دادگاههاي بزرگ استاليني 1935 مطلع شده بوديم، و حتي اگر –
براي مقابله با سرمايه داري آمريكا - يك گوشمان را به كومونيسم باز گذاشته بوديم، مخالفت با اين فرم ديكتاتوري غير قابل تحمل، يك ضرورت واضح بود. عمر دراز من به من دلائل متعددي براي به خشم آمدن داد.
اين دلائل بيش از اينكه ناشي از احساسات باشد، ناشي از يك اراده براي متعهد بودن بود. در حاليكه دانشجوي «مدرسه عالي» بودم، خيلي تحت تأثير سارتر – يك هم رشته بزرگتر – بودم. كتابهاي «تهوع»، «ديوار»، و نه «وجود و لا وجود» در شكل گيري ذهن من خيلي مهم بودند. سارتر به ما آموخت كه بگوييم: «شما به صفت فرد مسئول هستيد». آن يك پيام آزاديبخش بود. مسئوليت يك انسان، نه ميتواند به يك حكومت واگذار شود، نه به يك خدا. برعكس، بايد به عنوان مسئوليت انساني كه داريم متعهد شويم. همگامي كه در سال 1939، من وارد مدرسه عالي، خيابان اولم Ulm در پاريس شدم، يك شاگرد ممتاز فيلسوف «هگل» بودم و سمينارهاي موريس مِرلوپونتي Maurice Merleau Ponty را دنبال ميكردم. آموزشهاي وي تجربه مادي را بررسي ميكرد، تجربه جسم و ربط آن با مسير، يك خاص بزرگ در برابر مجموع جهات. ولي خوشبيني طبيعي من كه ميخواهد كه هر آنچيزي كه يك آرزو است، ممكن باشد، مرا بيشتر به سوي هگل جهت ميداد. «هگليسم» تاريخ بزرگ بشر را جهت دار تبيين ميكند : آزادي انسان كه مرحله به مرحله جلو ميرود. تاريخ متشكل از ضربات پي در پي است، اينست به رسميت شناختن چالشها. تاريخ جوامع پيش ميرود، و در انتهاي مسير، هنگامي كه انسان به آزادي كامل رسيده است، به دولت دموكراتيك در شكل عالي خود ميرسيم.
واضح است كه ديدگاه ديگري از تاريخ هم وجود دارد. پيشرفتهاي آزادي، رقابت و مسابقه «باز هم بيشتر»، ميتواند شبيه به يك طوفان نابود كننده باشد. يكي از دوستان پدرم، اينچنين تاريخ را تصوير ميكند. با اين دوست بود كه با پدرم، كتاب «در جستجوي زمان از دست رفته» به قلم «مارسل پروست» را به آلماني ترجمه كرد. وي فيلسوف آلماني «والتر بنژامن» ميباشد. وي از تابلوي «آنجلوس نووس» نقاش سوئيسي «پُل كلي» يك پيام بدبينانه گرفته بود. در اين تابلو يك فرشته دستهاي خود را باز كرده كه با يك طوفان مقابله كند، وي اين طوفان را با پيشرفت تشبيه ميكند. براي بنژامن كه براي فرار از نازيسم در سپتامبر 1940 خودكشي ميكند، مسير تاريخ، عبور غير قابل اجتناب از يك فاجعه به يك فاجعه ديگر است.
Read full history - چگونه به خشم آييم- استفان هسل

خلاصه كتاب ”برآشوبيد” قسمت دوم - اسفتن هسل













برآشوبيد

نويسنده: استفان هسل



قسمت اول

آنتوان هسل متولد 20 اكتبر 1917 در برلين ميباشد.. وي جزو نويسندگان پيش نويس اعلاميه جهاني حقوق بشر بود. وي ديپلمات، ميليتانت، نويسنده و شاعر ميباشد.
93 سالگي. تقريباً آخرين مرحله است. پايان زياد دور نيست. چه شانسي كه اين امكان را دارم كه چيزي كه زيرساخت فعاليت سياسيم شد را يادآوري كنم : سالهاي مقاومت و برنامه اي كه 66 سال پيش توسط شوراي ملي مقاومت تدوين شد !
ما اين را مديون ژان مولَن هستيم كه در كادر اين شورا، تمامي اجزاي فرانسه اشغال شده - جنبشها، احزاب، اصناف - را گرد هم آورد و آنها را در فرانسه مبارز، تحت رهبري تنها فرمانده اي كه به رسميت ميشناخت : ژنرال دوگول، ثبت نام كرد.
من در لندن، جايي كه در مارس 1941 به ژنرال دوگول وصل شده بودم، مطلع شدم كه شورا در مارس 1944 يك برنامه آماده كرده است و براي فرانسه آزاد شده يك مجموعه اصول و ارزش پيشنهاد كرده كه دموكراسي مدرن كشورمان روي آن برقرار شود.
ما امروزه بيش از قبل محتاج اين اصول و اين ارزشها هستيم. بر عهده ما است كه همه با هم مراقب باشيم كه جامعه مان جامعه اي بماند كه به آن افتخار كنيم : نه اين جامعه با افراد بدون مدرك، اخراجي ها، بدگماني نسبت به مهاجرين، نه اين جامعه كه در آن حقوق بازنشسته ها را زير سوال ميبريم، دستاوردهاي بيمه را زير سوال ميبريم، نه اين جامعه كه مطبوعات در دست پولدارها هستند، و همه اين چيزهايي كه اگر ما وارثين واقعي شوراي ملي مقاومت بوديم، به آن رضايت نميداديم.
از سال 1945، پس از يك فاجعه وحشتناك، نيروهاي حاضر در شوراي مقاومت وارد يك تولد مجدد انگيزاننده شدند. به ياد آوريم كه آنجا بود كه بيمه درماني آنطور كه مقاومت ميخواست ابداع شد، برنامه شورا ميگفت : «يك طرح كامل بيمه درماني، كه براي همه شهروندان الزامات حيات را - در تمام مواردي كه خودشان قادر به فراهم كردن آن با كارشان نيستند – فراهم كند.»، «حقوق بازنشستگي براي اينكه كاركنان مسن بتوانند ايام خود را در عزت به اتمام برسانند». منابع انرژي، برق و گاز، ذغال سنگ، بانكهاي بزرگ، ملي شدند. اين هم باز چيزي بود كه برنامه شورا توصيه ميكرد، «بازگشت امكانات عظيم توليد به مردم، ميوه كار جمعي، منابع انرژي، ثروتهاي زيرزميني، شركتهاي بيمه و بانكهاي بزرگ»، «برقراري يك دموكراسي واقعي اقتصادي و اجتماعي، مستلزم اجتناب از فئوداليته هاي بزرگ اقتصادي و مالي در مديريت اقتصاد».
منافع عموم مردم بايد بر روي منافع خصوصي تقدم داشته باشد، تقسيم عادلانه سرمايه هاي توليد شده توسط كار مردم بايد بر روي حاكميت سرمايه دست بالا داشته باشد. پيشنهاد مقاومت : «سازماندهي معقول اقتصاد، تضمين تقدم منافع عموم بر منافع فردي و دور از ديكتاتوري از طريق كار همانند دولتهاي فاشيست.»، و دولت موقت جمهوري اين را منتقل كرد.
يك دموكراسي واقعي، نياز به مطبوعات مستقل دارد. مقاومت اين را ميداند و اين را ميخواهد، با دفاع از «آزادي مطبوعات، شرف آن و استقلال آن در برابر دولت، قدرتهاي مالي و دخالتهاي خارجي». اين چيزهايي بود كه از همان سال 1944 براي مطبوعات مطرح بود. در حاليكه اين همان چيزي است كه امروزه در خطر است.
مقاومت به اين فرا ميخواند كه «امكان عملي براي همه كودكان فرانسه كه بتوانند از بهترين امكانات يادگيري استفاده كنند»، بدون تبعيض، درحاليكه رفرمهاي پيشنهادي 2008 در مقابل اين پروژه هستند. استادان جوان - و من از اقدام آنها حمايت ميكنم - از اجراي اين رفرمها امتناع كردند و ديدند كه به عنوان تنبيه، حقوقشان كم شد. آنها به خشم آمدند، آنها «نا فرماني كردند»، آنها قضاوت كردند كه اين رفرمها زيادي از ايدآل مدرسه جمهوري دور است، زيادي در خدمت جامعه پول است و ذهن خلاق و انتقادگر را تشويق نميكند.
اين تمامي زير ساخت پيشروي هاي اجتماعي مقاومت است كه امروز زير سوال رفته است.

دليل مقاومت، به خشم آمدن است.
جرأت ميكنند به ما بگويند كه ديگر دولت قادر به پرداخت مخارج همه اين اقدامات شهروندانه نيست. ولي چطور ممكن است امروز براي حفظ و ادامه اين پيشروي ها پول كم بياورد، در حاليكه توليد ثروتها از زمان آزادي خيلي بيشتر است، آنزمان كه اروپا ورشكست شده بود؟ آيا غير از اين است كه حاكميت پول، كه مقاومت مستمر با آن ميجنگيد، هيچگاه به بزرگي حالا نبوده، گستاخ و خودخواه به خدمتگذارانش تا بالاترين لايه هاي دولت. بانكها كه ديگر خصوصي شده اند، اول نگران سهم خودشان و حقوقهاي افسانه اي مديرانشان هستند و نه نگران منافع عموم مردم. فاصله بين فقيرترين ها و ثروتمندترين ها هيچگاه انقدر زياد نبوده، و مسابقه و سبقت براي پول، هيچوقت انقدر تشويق نميشد.
دليل اصلي مقاومت، به خشم آمدن بود. ما، قديمي هاي جنبشهاي مقاومت و نيروهاي رزمنده فرانسه آزاد، نسلهاي جوان را فرا ميخوانيم كه ارثيه مقاومت و آرمانهايش را زنده نگه دارند و منتقل كنند. ما به آنها ميگوييم : اين امانت را بگيريد، به خشم آييد! مسئولين سياسي، اقتصادي، روشنفكرها و مجموع جامعه نبايد استعفا بدهند يا اينكه در حال حاضر تحت تأثير ديكتاتوري بين المللي بازارهاي اقتصادي كه تهديد صلح و دموكراسي است، قرار بگيرند.
من براي همه شما، براي تك تك شما، آرزو ميكنم كه دليلي براي به خشم آمدن داشته باشيد. اين ارزشمند است. هنگامي كه چيزي شما را به خشم مياورد، همانطور كه من از نازيسم به خشم آمدم، پس شما مبارز ميشويد، قوي و متعهد ميشويد. وارد اين جريان تاريخ ميشويد و جريان بزرگ تاريخ بايد با كمك تك تك افراد ادامه پيدا كند. اين جريان به سوي عدالت بيشتر، آزادي بيشتر پيش ميرود ولي نه اين آزادي كنترل نشده روباه در مرغ داني. اين حقوق، كه برنامه آن در اعلاميه جهاني در سال 1948 مكتوب شد، جهاني است. اگر با كسي مواجه شديد كه از اين حقوق برخوردار نيست، از او حمايت كنيد، به او كمك كنيد كه اين حقوق را به دست آورد
Read full history - خلاصه كتاب ”برآشوبيد” قسمت دوم - اسفتن هسل