پست‌های پرطرفدار


۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

چگونه به خشم آييم، قسمت سوم ،نويسنده استفان هسل


 
خلاصه كتاب مقاوم و يار ژنرال دوگل 

قسمت سوم
نويسنده: استفن هسل

بي تفاوتي : بدترين رفتار

درست است، امكان دارد كه امروز دلائل به خشم آمدن زياد روشن نباشند يا اينكه دنيا خيلي پيچيده به نظر برسد. چه كسي فرمان ميدهد، چه كسي تصميم ميگيرد؟ تشخيص جريانات مختلفي كه بر ما حكومت ميكنند، هميشه كار ساده اي نيست. طرف ما ديگر گروه كوچك نوابغي كه حركاتشان را كاملاً ميفهميم نيست. طرف ما يك دنياي بزرگ است، كه ما خوب درك ميكنيم كه پر از روابط متقابل است. ما در ارتباطات متقابلي زندگي ميكنيم كه تا كنون سابقه نداشته است. ولي در اين دنيا چيزهاي غير قابل تحملي وجود دارد. براي ديدن اين چيزها بايد خوب نگاه كرد، بايد جستجو كرد. به جوانان ميگويم : يك كمي جستجو كنيد، پيدا خواهيد كرد. بدترين رفتار بي تفاوتي است، گفتن اينكه : «چيزي از دست من ساخته نيست، من تلاش خودم را ميكنم». با چنين رفتاري، شما يكي از حياتي ترين عناصر تشكيل دهنده انسان را از دست ميدهيد. يكي از ضروريترين عناصر : توان به خشم آمدن و تعهدي كه از آن ناشي ميشود.

ميتوانيم كماكان، دو چالش بزرگ را شناسايي كنيم :
1- تفاوت بزرگي كه بين افراد بسيار فقير و افراد بسيار ثروتمند وجود دارد، كه به صورت فزاينده زياد ميشود. اين يكي از اختراعات قرون بيستم و بيست يكم است. افراد بسيار فقير در دنياي امروز روزانه 2 دلار درآمد دارند. ما نميتوانيم بگذاريم اين تفاوت باز هم عميقتر شود. تنها همين مشاهده كافيست كه يك تعهد ايجاد كند.



2- حقوق بشر و وضعيت دنيا. من اين شانس را داشتم كه پس از آزادي در نوشتن اعلاميه جهاني حقوق بشر مصوبه سازمان ملل در تاريخ 10 دسامبر 1948 در كاخ شايو در پاريس شركت كنم. به عنوان رئيس دفتر «هانري لوژيه» معاون دبيركل سازمان ملل، و دبير كميسيون حقوق بشر، همراه با سايرين در نوشتن اين اعلاميه شركت كردم. در تدوين اين اعلاميه، نميتوانم نقش «رونه شاسَن»، كميسر ملي دادگستري و آموزش و پرورش دولت فرانسه آزاد در لندن در 1941 را فراموش كنم. وي در سال 1968 جايزه صلح نوبل را دريافت كرد. همچنين نقش «پير مندس فرانس» در شوراي اقتصادي- اجتماعي. ما متوني كه توليد ميكرديم را به او ميداديم، اين متون سپس توسط كميته سوم مجمع عمومي سازمان ملل، مسئول مسائل اجتماعي، انساني و فرهنگي بررسي ميشد. اين كميسيون شامل 54 كشوري كه آنزمان عضو سازمان ملل بودند ميشد و من كار دبيرخانه آنرا انجام ميدادم.
انتخاب عبارت حقوق «جهاني» و نه «بين المللي» كه از طرف دوستان انگليسي زبانمان پيشنهاد شده بود را مديون «رونه كاسن» هستيم. چون اتفاقا، در خروج از جنگ جهاني دوم، بحث اصلي همين جا بود : آزاد شدن از فشار تهديداتي كه ديكتاتوري بر دوش بشريت گذاشته بود. براي اين آزادي، ضروري بود كه كشورهاي عضو سازمان ملل رعايت اين حقوق جهاني را متعهد بشوند. اين يك روش براي از دست گرفتن حربه اعمال حاكميت است كه يك كشوري به كار ميبرد در حاليكه در حال جنايت عليه بشريت در خاك خودش است. همانند هيتلر كه ميگفت كه در خاك خودش حاكم است و اجازه دارد نسل كشي كند. اين اعلاميه جهاني، خيلي مديون بيزاري جهاني عليه نازيسم، فاشيسم و ديكتاتوري ميباشد و از طريق ما، به روح مقاومت. احساس ميكردم كه بايد زود وارد عمل شويم، نبايد فريب منافقانه اي كه طرفهاي پيروز جنگ با ثبت نام زير اين ارزشها، ميزدند را ميخورديم. همه آنها نيت پيگيري منصفانه اين ارزشها را نداشتند ولي ما تلاش ميكرديم اين را به آنها تحميل كنيم.
من نميتوانم بند 15 اعلاميه جهاني حقوق بشر را نقل به مضمون نكنم : «هر انسان حق دارد داراي مليت باشد»، همچنين بند 22 : «هر نفر، به عنوان يك عضو جامعه حق دارد بيمه اجتماعي داشته باشد، هدف اين بيمه برآورد كردن نيازهاي مالي، اجتماعي و فرهنگي ضروري براي حفظ احترام وي و رشد آزاد شخصيتش ميباشد. و اين به يمن تلاش ملي و همكاري بين المللي با توجه به سازماندهي و منابع هر كشور». و اينكه اين اعلاميه كاركرد اعلاميه دارد و كاركرد قانوني ندارد، مانع از اين نشد كه نقش بسيار قدرتمندي از سال 1948 تا كنون ايفا كند، ما ديديم كه ملتهاي استعمار شده در مبارزه خود براي استقبال اين اعلاميه را در دست گرفتند، در مبارزه براي آزادي اين اعلاميه در اذهان دانه پاشيد.
من با خوشحالي مشاهده ميكنم كه طي چند ده سال اخير، سازمانهاي غير دولتي تكثير شدند، همچنين جنبشهاي اجتماعي همانند «آتاك» (انجمن براي ماليات گيري از معادلات تجاري)، fidh فدراسيون بين المللي حقوق بشر)، عفو... كه عمل ميكنند و مؤثر هستند. مشخص است كه امروز براي مؤثر بودن بايد به صورت شبكه اي عمل كرد و از همه امكانات مدرن ارتباطي استفاده كرد.
به جوانان، ميگويم : به دور خود نگاه كنيد، شما موضوعاتي را پيدا ميكنيد كه به خشم آمدن شما را توجيه كنند – رفتار با مهاجرين، با افراد بدون مدرك، با كوليها. شما با وضعيتهاي مشخصي رو به رو خواهيد شد كه شما را به ايجاد يك حركت و عمل اجتماعي قوي خواهند كشاند. جستجو كنيد و پيدا خواهيد كرد !

به خشم آمدن من در مورد فلسطين
امروز اصليترين خشم من در مورد فلسطين ، نوار غزه و كرانه اردن است. خود اين جنگ منبع يك خشم است. بايد حتماً گزارش «ريشارد گولد اشتاين» مورخ سپتامبر 2009 در رابطه با غزه را خواند. در اين گزارش، اين قاضي آفريقاي جنوبي، يهودي، كه حتي خودش را صهيونيست هم معرفي ميكند، در رابطه با عمليات «سرب سخت» كه سه هفته طول كشيد، ارتش اسرائيل را متهم به انجام «اعمالي مترادف با جنايات جنگي و در برخي از موارد جنايت عليه بشريت» ميكند. خود من در سال 2009 به غزه رفتم، من و همسرم با داشتن پاسپورتهاي ديپلماتيك توانستيم به آنجا وارد شويم تا به چشم خود آنچه اين گزارش گفته را بررسي كنيم. به نفراتي كه ما را همراهي ميكردند اجازه ورود به نوار غزه داده نشد. آنجا و در كرانه اردن. ما همچنين از كمپ پناهنده هاي فلسطيني كه در 1948 توسط آژانس ملل متحد UNRWA ايجاد شده بود، ملاقات كرديم. آنجا بيش از 3 ميليون فلسطيني كه از زمينهاي خود توسط اسرائيل بيرون رانده شدند در انتظار بازگشتي كه احتمال آن كمتر و كمتر ميشود به سر ميبرند. در مورد غزه، آنجا يك زندان بدون سقف براي يك ميليون و نيم فلسطيني است. يك زنداني كه افراد براي زنده ماندن در آن برنامه ريزي ميكنند. بيش از خرابه ها همانند انهدام بيمارستان صليب سرخ توسط «سرب سخت»، آنچيزي كه در اذهان ما باقي مانده رفتار اهالي غزه است، وطن پرستي آنها، عشقشان به دريا و ساحل، نگراني مسمتر آنها براي كودكان بيشمار و خندانشان. آنچيزي كه ما را تحت تأثير قرار داد، نحوه مقابله مبتكرانه آنها با نايابي هايي است كه به آنها اعمال شده است. ما ديديم در نبود سيمان آنها چطور براي ساختن هزاران خانه اي كه تانكها نابود كرده بودند، آجر درست ميكردند. آنها به ما تأييد كردند كه 1400 نفر – از جمله زن و كودك و پير، از جمله نفرات كمپ پناهندگي – در اين عمليات «سرب سخت» كه ارتش اسرائيل انجام داد كشته شدند، در حاليكه در طرف اسرائيلي تنها 50 نفر مجروح شدند. من با نتيجه گيري قاضي آفريقاي جنوبي موافق هستم. اينكه يهوديان، خودشان مرتكب جنايت جنگي بشوند، غير قابل تحمل است. متأسفانه، تاريخ الگوهاي كمي از خلقهايي كه از تاريخ خود عبرت ميگيرند ارائه ميكند.
ميدانم، حماس، كه برنده آخرين انتخابات مجلس بود، نتوانست مانع شليك خمپاره ها – در پاسخ به شرائط انزوا و تحريمي كه اهالي غزه در آن قرار دارند - بر روي شهرهاي اسرائيل شود. من هم مسلماً قبول دارم كه تروريسم غير قابل قبول است، ولي بايد اين حق را داد كه هنگامي كه (كشور) شما با امكانات نظامي بي نهايت قوي تر از امكانات خودتان اشغال شود، واكنش مردم نميتواند فقط مسالمت آميز باشد.
آيا فرستادن خمپاره بر روي شهر اسدِرو براي حماس منفعتي دارد؟ پاسخ منفي است. اين در راستاي اهدافش نيست، ولي ميتوان دليل اين حركت را در لبريز شدن صبر اهالي غزه پيدا كرد. در مفهوم لبريز شدن، بايد فهميد كه خشونت، نتيجه تأسف بار شرائط غير قابل تحمل براي كساني كه اين شرا‌ئط بر آنها اعمال ميشود، ميباشد. پس ميتوان با خود گفت كه تروريسم نوعي لبريز شدن صبر است. و اينكه اين لبريز شدن يك عبارت منفي ميباشد. نبايد «بي صبري كرد» ex-asperer، بايد «اميدوار بود» es-perer. لبريز شدن صبر، نفي اميد است. قابل فهم است، حتي ميتوانم بگويم كه طبيعي است، ولي نه اينكه قابل قبول باشد. چون كه قادر نيست دستاوردهايي كه احتمالاً اميد در پي خود دارد را تأمين كند.

1 comments:

Unknown گفت...

نظرات شما ارزشمند است

ارسال یک نظر