پست‌های پرطرفدار


۱۳۹۲ مهر ۲۷, شنبه

مبارزه چيست؟


معني مباررزه در لغت يعني : برای رسیدن به هدفی تلاش کردن.، بيرون آمدن از ميان صف براي جنگنيدن  , جنگیدن ، کارزار کردن

چه عنصري باعث بروز مبارزه ميشود؟ 
دربطن معني و مفهوم كلمه، يك نياز فلسفي و مادي نيز نهفته است. انسان هرگاه ”نيازمند” بود به معني ”مبارزه” ميرسد. هرگونه حركتي و قدمي با نقطه آغاز و قصد رفع يك نيازمندي بوده و خواهد بود. حتي ميتوان كل حركت جامعه را در يك كلام خلاصه كرد ” نيازمندي” . از آنجا كه جامعه و تاريخ يك وجود عيني و مادي است و صرفا بحث روشنفكري و يا فيس بوكي نيست، هر حركت و تغييري نيز بر پايه مادي انجام ميگيرد و تابع يك سري قانون مندي ها است.  

 

اينكه ميگوييم قانونمند است يعني چه؟
علت ايجاد جامعه و قانون مادي بقاي آن ـ انسان داراي نيازهاي دائم‌التزايد است، ارضاي هر نياز ساده‌تر يك نياز پيچيده‌تر را بيدا مي‌كند و اين مارپيچ به‌طور بينهايت ادامه دارد و هيچ حد و حصر نمي‌شناسد. انسان براي ارضاي نيازهاي روزافزون خود و مبارزه با طبيعت نيازمند همكاري و همگامي با ساير انسانهاست بدين جهت زيست انفرادي براي او متصور نيست اين كه نيازهاي انسان دقيقاً و به تمامي چيستند مستلزم بحث جداگانه‌يي است .  اين نيازها از ساده به پيچيده و عالي و از مادي به معنوي و از جسمي (بيولوژيك) به رواني و پيسيكولوژيك در حركت و ارتقا هستند، نيازهاي مادي و ارضاي آنها در صف مقدم كليه نيازهاي بشري قرار دارد ارضاي اين نيازها ضمن جرياني كه آن را پروسه توليد مي‌ناميم و حيات اقتصادي و معيشت و زندگاني مادي جامعه را تشكيل مي‌دهد به عمل مي‌آيد. از اين رو توليد مشترك به‌خاطر ارضاي نيازها ضرورت ايجاد جامعه را به‌طور جبري به‌همراه دارد. پس توليد و رشد آن مبناي عيني و مادي وجود جامعه است.  
وبه همين دليل است كه هر حركتي ، تابع قانون است. رشد، توليد، جمع گرايي، زندگي جمعي، زندگي درجامعه وحتي مراحل مختلف زندگي دريك ريتم و قانون مشخصي قراردارد. و هر حركت علم خود رادارد و نمي توان بدون اشراف به آن علم آن حركت انتظار داشت تا در آن حركت مربوطه ماكسميمم راندمان راداشت و يا به انحراف نرفت.

پس علم مبارزه چه معني ميدهد؟  
پاسخ اين بود كه مبارزه قبل از هر چيز يك علم است. دانش تغيير سياسي و اجتماعي است.   بايد آن را با قانونمندي هايش آموخت وگرنه اظهارنظركردن بي حساب و كتاب، موضعگيري ديمي يا عكس العملي راه به جايي نمي برد. مانند علم طب، كه البته هركسي مي تواند در مورد هر بيماري و عارض هيي اظهارنظر كند. مي تواند دارو و درماني را تجويز كند. اما طبيب عمومي بايد پس از دوره ابتدايي و متوسطه، هفت سال پزشكي بخواند.   طبيب متخصص، بسته به نوع تخصص، چندسال اضافه هم لازم دارد. بعد تازه نوبت تجربه اندوزي عملي است.
كسي كه پزشكي نخوانده و تخصص لازم را ندارد، چه بسا بيماري را تشخيص ندهد يا تشخيص او سراپا اشتباه باشد.     چيزي را بزرگ كند و چيزي را كه خطرناك است ناديده بگيرد. در هر قدم در معرض اين است كه دچار اشتباه شود و تشخيصي بدهد كه مشابه او را ديده اما در واقع مشابه نيست و چيز ديگري است. پزشكان متخصص به تشخيص فردي خودشان هم اكتفا نمي كنند بلكه در موارد خطرناك شوراي پزشكي است كه تعيين تكليف م يكند 
.
مي بينيد، به محض اين كه موضوع خطير و حساسي مانند جراحي قلب يا مغز يا جراح يكردن يك غدة سرطاني مطرح مي شود، آ نوقت ديگر همه مي دانند كه همين طوري نمي شود دارو و درمان تجويز كرد يا به جراحي پرداخت. طبيب متخصص خودش هم ب هسادگي دست به كار نمي شود، ابتدا انواع و اقسام آزمايشها و عكسبرداري را انجام مي دهد. بارها معاينه م يكند. قبل از عمل جراحي آماده سازيهاي همه جانبه آن را انجام مي دهد و بعد از آن هم بيمار را تحت نظر دارد و بسته به وضعيت تدابير و درمانهاي مختلف را به كار ميگيرد.
مي خواهم بگويم كه مبارزه هم مثل علوم پزشكي، نفرات حرفه يي و سازمان كار تخصصي خود را م يخواهد. آيا كسي ميتواند بدون اين كه دانشجوي حرف هيي پزشكي باشد، دكتر بشود؟ خير
دانشجوي غيرحرفه يي طب مفهومي ندارد و از او طبيب متخصص ساخته نميشود . مگر ميشود كه اگر دانشجوي پزشكي هستيم، هرازگاهي كه وقت كرديم، سري به دانشكده بزنيم و كتابي را ورق بزنيم و بعد بتوانم دكتر  متخصص  بشويم؟ نه، اين نميشود. بنابراين مبارزه سياسي، يك علم است، افراد حرفه يي و سازمان كار حرفه يي خودش را مي خواهد تا به هدف مورد نظر دست پيداكند.    

به عنوان مثال يك وقت هست كه ما فقط مي خواهيم يك مقاله انتقادي بنويسيم، يا يك نشريه منتشر كنيم، يا در انتخاباتي در فضاي دموكراتيك شركت كنيم. اما يك وقت هست كه ميخواهيم رژيم ولايت فقيه را  سرنگون كنيم.
در اين صورت هم هچيز فرق مي كند از افرادش تا آموزش و آماده سازي آنها، از نوع و جنس تشكيلاتش تا مناسبات اعضاي اين تشكيلات با يكديگر براي انجام اين ماموريت، از شعارها و برنامه شان گرفته تا آلترناتيو و استراتژي و تاكتيكهايي كه ارايه مي دهند

آيا علم مبارزه يكسان است ؟

گفتيم هر حركت و هر پديده قانون حاكم بر فيزيك و شرايط خودش را دارد. بنابراين قوانين حاكم بر فيزيك يخ با قوانين حاكم بر فيزيك آب 30 درجه فرق ميكنند، گرچه درماهيت هردو آب هستند . دما و حركت ملوكولها و حتي شكل آنها متفاوت هستند. بنابراين ميتوان گفت كه يك فرد ميتواند زير آب 30 درجه برود اما نمي تواند زير اب منهاي صفر برود. چون تاثيرات هردو روي بدن او متفاوت خواهند بود. بنابراين اين فرد بايد به گونه اي مختلف با هردو برخورد كند و باتسلط به شرايط اين دو ويژگي ، آماده شود.
و يا نمي توان دريك ليوان هم آب را نگهداري كرد و هم آتش را. چرا كه قانون مندي حاكم بر هردو با يكديگر متقاومت هسستند. 


همين مثال درمورد علم مبارزه نيز صدق ميكند. مبارزه به صفت تلاش براي تغيير شرايط، به پارامترها ، قوانين و شرايط ملا و يا جامعه اي برميگردد كه اين حركت ميخواهد در آن آغاز شود. 

في المثل، برداشتن سلاح در جامعه اي كه نيمه دمكراتيك است و تضادها وخواستها را ميتوان در بحث و اعتراض و يا تظاهرات هاي خياباني به نتيجه رساند، كاري چپ روانه است. يعني عملي كه انجام ميشود متناسب با شرايطي استكه هنوز در آن جامعه رخ نداده . 
و يا بلعكس در شرايطي كه فضا و محيط فوق سياه وديكاتوري است ، مذاكره و نصحيت كردن با جلاد يك عمل راست روانه است و عقب تر از شرايط ملا است و باعث تقويت ديكتاتور و از هم پاشيدگي جبهه خودي ميشود.
مثال ديگر درمورد شرايط ديكتاتوري در دوران موسليني ايتاليا و يا دولت ويشي درفرانسه تحت ديكتاتوري هيتلرمي باشد كه هيچ گونه تفاهم با دولت يا نمايند حكومتي وقت وجود نداشت . قانون مبارزه ، جنگ پارتيزاني و چريكي بود.  
راست روي و چپ روي در حركت و عمل را ميتوان با مثال زير بهتر فهم كرد.
تصور كنيد سيبي را كه قبل از رسيدنش و كال ازدرخت كنده ميشود. دراين شق سيب را زودتر از موعدش كنده ايم.
بلعكس تصور كنيد سيبي را كه گنديده از درخت چيده شود. دراين شق سيب را بعد از موعدش برداشته ايم.
درهر دو شق استفاده اي از سيب نمي توان كرد.

0 comments:

ارسال یک نظر