پست‌های پرطرفدار


۱۳۹۳ خرداد ۶, سه‌شنبه

مبعث حضرت محمد (ص) - پیام مجسم عشق



حضرت محمد سمبل عشق ، رحمت و يگانگي و رهايي بود .. اما دجال صفتان و روبه صفتان قرن ، خميني و آلش تصويري كه از او درتبليغات جنون آميزشان وسنت آخوندي ارائه كرده اند ، يك ”آخوند بزرگتر”   مانند خود خرافه پرست و دجالشان است.!!
اما او چه انقلابی بزرگی باید باشد که دنیای كهن را با امپراطوریها و ابرقدرتهایش - از قیصر گرفته تا كسری-  در هم بریزد؟

ماموريت حضرت محمد را از خود قرآن بخوانيم ..





يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ  الجعمه -1
تسيبح ميكنند و شناورند به جانب خدا هر آنچه كه در آسمانها و زمين شناور است . مظهر پاكي و پاكيزگي ، مالك ، و ملك آسمانها و زمين ،عزت مند و باحكمت
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ
 اوست كه برانگيخت در ميان ناخوانان و بي سوادان ، فرستاده اي مانند آنان و ازسنخ و جنس آنان تا برآنان فرو خواند نشانه ها و اياتش را و آنان را پاك و پاكيزه گرداند ..و آنگاه ، كتاب و دانش به آنها بياموزد و ازاين پيش تر درگمراهي آشكار بودند،
وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
و ديگراني ازايشان كه هنوز نپيوستند ازآنان و اوست كه عزت مند است و باحكمت
ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ
اين هدايت و پاكيزگي و دانش و بينش ، فضيلت و برتري است ازجانب خدا ، ميدهش به هركس كه بخواهد و اوست كه داراي فضل است .
با ساده ترين زبان درسوره جمعه توضيح داد كه :
كسي كه سلطه همه آسمانها و زمين رادارد ، او با حكمت بالغه خودش برانگيخت درميان افراد امي و بي سواد وعادي ، يكي مثل خود آنها وازجنس ونوع آنها ،بشري مثل همه آنها را كه دچار همه تضادها و مشكلات و عواطف بود كه ديگران بودند، ..

ازاين پيش تر تكامل به گونه اي ديگر جريان داشت. درچاچوب معدني : زيست شناسانه و بيولوژيك وقتي كه تكامل اخرين محصول خودش انسان را تقديم كرد ، ديگر تكامل زيست شناسانه به پايان رسيد، قرارهم نبود كه ازروز اول كه ادوار و فازهاي تكاملي علي غير النهايه و دريك چاچوب ادامه داشته باشند، درحد اعتلا دنياي انها تغيير مدكرد ،چاچوب عوض ميكرد و دنياي جديدي باز ميشد. بعد ازتكاملعناصر نوبت تكامل عالي رسيد و سپس زمان گياهان و جانوران بود. دراوج اوج ، جانورانبه انسان راه بردند ..انسان آگاه و آزاد.
انساني كه ساختار مغزي اش با حيوانانت متفاوت بود: سخنور و انديشمند و ابزار ساز بود.  انسان آگاه وآزاد : يعني انسان مسئؤلت پذير . انساني كه بقول قرآن خدا اورا جانشين خودش درزمين قرارداد و فرمان تكامل را به او سپرد تا از ازجانب خدا اين تكامل رابپيش ببرد.
تكامل اجتماعي ، دنياي جديدي بود كه بازگشوده شد. انسان به معني يك موجود اجتماعي ، جمعي وارد صحنه شد. زيست او انفرادي نيست ونخواهد بود. بلكه جمع زي است ، اگر قراربود كه موجود انساني تك و تنها به گوشه اي افتاده باشد، هرگز راست قامت نميشد و برروي دست و پا ميخزيد و سخنوري  هم نمي كرد. راه رفتن ، تكمل وسخنوري ، ازخصوصيات انسان اجتماعي است.
بنابراين تصور انسان انفرادي تصوري غير ممكن است . انسان اجتماعي يعني درجمع زندگي  كردن و درچاچوب قوانين جمعي زندگي ميكند . هيچوقت به تنهايي متصور نيست ، بنابراين همه انسانهايي كه فكر ميكنند منافع فردي اصالت دارد به خطا ميروند. درصورتي منافع فردي اصالت داشت كه زندگي فردي و تك و تنها هم متصور بود. انسان تك و تنها نه علم دارد و نه تكنولوژي ،نه آگاهي و نه سخنوري ،نه تفهيم و تفاهم و نه شناخت و نه انتقال وآموزش شناختها به ديگران ، ازاونجا بود كه تكامل اجتماعي شروع شد.  اما وقتي كه انسانهاي آگاه داراي فدرت انديشه و همچنين قدرت انتخاب كنار هم قرارميگيرند و جامعه و اجتماع انساني افتتاح ميشود، وابزارتوليد پيش و پا افتاده بود ..درآنروزگار درحالت طبيعي و بلنسبه طبيعي، به تساوي زندگي ميكردند..
سپس وقتي ابزار توليد پيشرفت كرد، جامعه شروع به تقسيم به طبقات شد ( قران ميگويد بعض شدن يا پاره پاره شدن) ، جامعه از حالت نخستين يا بهشت اوليه كه مادون آگاهي بود خارج شد. بنابراين روزگار استثمار و بهره كشي انسان ازانسان آغازشد.
ازاين پيش تر وقتي دسته هاي انساني باهم درگير شدند، اسير را كه دخل و خرج زياد داشت را ميكشتند، بعد دراين دوره مي صرفيد كه اسير كشته نشود ووارد سيكل توليد شود .يعني علاوه بر توليد ساير منافع نيز نصيب صاحب ميشد
حال ، انساني كه به اين مرحله رسيده است ، خود اسير خودش ميشود، بايد با رنج و درد و آزمايش ، خودش را بسازد. خودش را اثبات كند. مائلكه معترض بودند به خدا كه چرا ازانسان دفاع ميكني؟ آنها ميگفتند تباه كاري ميكند و خون ميريزد ولي خدا ميگفت ميدانم آنچه را كه شمانميدانيد.. درست استكه خونيرزي ميكند  و شما قواي طبيعتي ميتوانيدبا سوار و پياده بتازيد و انسانرا بلغزانيد اما بندگان خاص من هيچوقت تحت سلطه تو ( شيطان) نخواهند آمد. درست كه استكه خميني ها ، لاجوردي ها ،يزيدها و .. هستند اما دربرابرشان مجاهدان و ساير قهرمانان پايدار هستند.
اصالت ، ماندگاري ، آينده نه ازآن استثمارگران و مرتجعين ، بلكه از آنهايي است كه خودشانرا آگاهانه بدست خودشان و درراه آگاهي و آزادي خلق خودشون مي كوشند. بنابراين انسان آگاه ميخواهد خودرا دربرابر شرك وكفر به اثبات برساند. آزمايشي همراه با ابتلا است.
قبل ازانسان اجتماعي ، درهدايت و دريشبرد خط تكامل ، كه درقران ميگويد هدايت تكويني، ازطريق قانون مندي ها بود. اين ها قوانيني بود كه بي حياط را به ذي حياط تبديل ميكرد. حياطي در كره زمين نبود، اين هدايت ازطريق آنزيمهايي بو دكه حركت تكامل را هدايت ميكردند.
اين هدايت كه مضمون دومين اصل دين اسلام است ، اينبار باهمين سادگي و روشني و به همين دليل بسيار ديرباورانه، بوسيله انبيايي انجام ميشد ، فرستادگاني كه عين خود بشر بودند. ازخودش بودند. داييه شون هم بيشتر ازاين نبود كه ما پيام اورده ايم. بنده خدا هستيم و خودم كسي نيستم و تفاوتي ندارم. پيام رهايي آورده ام.
واين باعث ديرباوري ميشد ، توسط منكرانشان . آنها ميگفتند توهم مثل ما هستيي ، ميخوابي ، ميخوري و خواهي مرد. پس فرق چيست؟ نگو آزمايش همين است. هرچقدرمنكران و مدعيان سخت سرانه درنفي آنها ميكوشيدند، درست برعكس آنها پيشا پيش توده هاي محرم و ستمزده مردم  براي رهايي بشر پيوسته درحركت  بودند وبراي همين ناب ترين  ،پاك ترين و رها ترين افراد پيوسته جذبشان ميشدند. 
احتياج هم نبود كه خيلي بحث و فحث و جدل كلامي بوجود داشته باشد . هركس مريم عذرا و مسيح را درآغوششان ميديد ، مفهميد چه خبر است ، حالا قرآن ميگويد كه : براي هدايت شما چنين ميكنيم. هدايت هميشه امري است خارج ازخود و نه دردرون خود. بشر نمي تواند درون جوش هدايت تضمين شده داشته باشد اين يكهدايت خود بخودي است.
مثل اين استكه درعظمت و ضعف خود جوشي حركات توده اي ميگويند اين حركت توده اي  مردم بسيار خوب است و لازم ، اما اين حركت خود بخودي شرط كافي نيست ، كفايتش به هدايت و راهبري اش است.
بعنوان مثال: مردم ايران در انقلاب ضد سلطلني مليون ميليون مرگ بر شاه گفتند و آن رژيم را نفي كردند. اقيانوس عظيم ازتوده هيا مردم ، اما عمق وسمت و سو نداشت كه ”به جاي آن چي بايد بخواهند” ، معلوم بود كه چي نفي بايد بشود اما مشخص نبود كه چي بايد اثبات شود.
همه انقلابيون ميدانند كه حركت درون جوش كفايت نمي كند. اين حركت بايد  القاي باشد ، يعني روشنفكر انقلابي ازبيرون اين طبقه با آگاهي انقلابي مي بايد اين حركت را رهبري كند. فرق حركت صرفا درون جوش ، با حركت القايي دراين است كه آن عنصر رهبري كننده و هدايت كننده دارد.
اصل دوم دين اسلام هم يعني توحيد = هدايت .
هدايت عام درجريان تكامل و بعد هدايت خاص ازطريق وحي درمورد انبيا است.
حرف قرآن هم اين استكه ازآنجا كه بشر ازآغاز و پايان خودش مطلع نيست و نمي تواند هم باشد، بنابراين برانگيختيم ، افرادي ازجنس خودتون كه اخرين آنها پيامبر اكرم است. بعد ازآن ديگر چارچوب روشن است. يعني حركت اجتماعي به جايي رسيده استكه مهر پايان وختام ، با محمد پيامبرش و قرآن زده ميشود.
:درروزي كه گفت من دين و آيين و آيدئولوژي شما را تكميل كردم، چطور : ازديد شيعيان با معرفي علي دردين شيعيان بعنوان قرآن ناطق .
بمناسبت روز بعثت نگاهي به اين معني درسوره جمعه مي اندازيم:
ازجنس خودتانفرستادم . كه چكاركند ؟ ماموريت را به اين شكل توضيح ميدهد:
يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ 
فروبخواند، توضيح بدهد ، آيات را نشانه ها و دلايل و حجت ها را كه چي ؟
 تا اينكه ابتدا ” يُزَكِّيهِمْ” يعني پاكيزه شوند ،آينيه غبار گرفته اي نباشد كه نتواند تصوير وجود را درست انعكاس ندهد و زنگار زدوده باشد. يعني اول قلب پاك باشد. قل و زنجير ازدست وپا بازشود و زمينه فراهم شود تا ....  
كتاب و بينش و دانش جاگير شود ، بصيرت و علم و آگاهي جاگير شود درحال يكه قبل ازاين درگمراهي آشكار بود. و اين هدايت و راه يافتگي تحت عنوان فضل خدا ، برتري و بالاترين بخشش تفسير شده .
درادامه اين بحث به  مسائلي كه درآن دوران جريان انقلابي دچارش بود : يك جريان ضد انقلابي كه پشت حضرت موسي سنگر گرفته و خود را هم جبهه ارتجاع عليه انقلاب درآن روزگار هم جبهه كرده بودند و بسياراز تورات كد مياوردند. و قرآن بسيار كامل آنها را افشا و تعيين تكليف ميكند و صف بندي را جدا ميكند : مانند درازگوشان و خراني هستند كه كتاب حمل ميكنند ، نه اينكه از محتوايش بهره اي برده باشند.
چقدر امروزبا آخوندهاي مرتجع  ،خميني صفت اين مثال انتطباق دارد. دم ميزنند از اسلام ، حضرت علي و حضرت محمد و حضرت فاطمه و امام حسين ...
همه اين دم زدنها ازاسلام ،دجاليت است. حتي اگر طرف خودش هم فكر كند ، يك خميني گرايي كه البته فكر نميكند... مانند خري است كه كتابي بر او بار شده ، اصلا اينطور نيست كه اينها حامل قرآن باشند .بلكه ضد قرآن هستند.
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ  سوره جمعه -5
ميگويد ”لم يحملو” يعني تو كه حاملش نيستي!  تو كه رساناي اون پيام نيستي، ضد آن پيام هستي: دجاليت
كمثل الحمار يحمل اسفار : بهترين تفسير براي آخوندها و مفسران و روشنفكران و قلم زنان خميني صفت !
بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ
و چقدر زشت و پليد است اين كار! كه ميخواهد حكومت خودش را بكند اما خون ميريزد به نام اسلام و قرآن ، توجيه ميكند به اسم قران و اينها را هرگز خدا هدايت نخواهد كرد و هيچگاه فضيلت راه يافتگي بدست نخواهند آورد. اينها را و مرگشان را بايد توسط ”ارتش آزاديبخش ملي” محقق كرد.
كسي كه دستانش تا مرفق به خون  رشيد ترين فرزندان اين مهين آغشته است، كسي كه اموال ملت را به باطل بالا كشيده ، خيلي مي ترسد ! وحتما كه جا ميزند دربرابر ”مرگ” . 
ازبرجسته ترين ويژگي هاي  انسان آگاه و آزاد ، برخلاف حيوانات اين استكه دراوج آگاهي ، ازمرگ خودش بيم و باكي ندارد: جان بركف ! مانند 120 هزار مجاهدي كه آنچنان پرواز كردند. اما بلعكس ، آني كه اموال مردم را به باطل بالا كشيده و دست اندركار ستم و سركوب بوده ،خيلي خوب حالي اش است .. بنابراين قرآن به آنها وعده ميدهد ،
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ
اون مرگي كه ازآن مي ترسيد، ”بي ترديد” بسراغتان ميايد.
و سپس حسابتان رسيده خواهد شد، هرچه ميخواهيد توطئه ، مكر و حيله كنيد ، لجن پراكني كنيد، و بكشيد ، بخوريد وچپاول كنيد .. اما ان مرگ و سرنگوني كه بشدت ازش مي هراسيد بسراغتان خواهد آمد .. با ارتش آزاديبخش

0 comments:

ارسال یک نظر