پست‌های پرطرفدار


۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

طالقاني و نيروهاي مبارز و بحث رفراندم 1357


رفراندم تغيير رژيم سلطنتي به جمهوري اسلامي

9 فروردين 1357- برگ ههاي نظرپرسي در رفراندم جمهوري اسلامي منتشر شد. در اين برگه هركس حق داشت به تغيير رژيم سابق و به جمهوري اسلامي آري يا نه بگويد.

11 فروردين 1357ـ كيهان ـ امروز رفراندم (همه پرسي) برگزارشد. «ميليونها نفر, با اكثريّت قاطع, به”جمهوري اسلامي“ راٌي دادند».  «امام خميني بهجمهوري اسلامي راٌي داد». او بههنگام راٌي دادن گفت: «در حكومت اسلامي همه بهحقوقشان ميرسند».



17 بهمن 1357ـ- مصاحبه كيهان با مسعود رجوي درمورد نوع جمهوري و تمايل گروهها
اين گروهها حتما ايده و هدفهاي مشخصي دارند كه اميدواريم شكل و محتواي جمهوري اسلامي به صورتي باشد كه خواستهاي آنها را برآورده سازد .
سوال:  ايا شما از محتواي جمهوري اسلامي اطلاع داريد؟
مسعود رجوي: طبق برنامه حداقل مجاهدين، حكومت بايد محتواي ضدديكتاتوري و ضدارتجاعي و ضداستعماري داشته باشد.
سوال: اگر محتواي جمهوري اسلامي منطبق با حداقل سازمان شما نباشد و خود را ملزم به رعايت اين برنامه نداند، سازمان شما چه برخوردي با حكومت خواهد داشت؟
پاسخ مسعود رجوي اين بود كه دولت بايد پاسخگو باشد و ما تا آخرين نفس براي تحقق خواسته هايمان مجاهدت ميكنيم.


پيروزي خميني با بسيج گسترده درهمه پرسي و عوام فريبي شروع دور گسترده اي از كار افشاگري سياسي

12فروردين 1358ـ روزنامة اطلاعات ـ «ساعت 22 ديشب (شنبه 11فروردين) با پايان يافتن زمان برگزاري تاريخي رفراندم تاريخ ايران, رژيم شاهنشاهي و همزمان با آن, سلطنت خاندان منفور پهلوي بهزبالهداني تاريخ سپرده شد.
 امام خميني عصر يكشنبه 12فروردين (3جماديالاوّل 1299هـجري قمري), در يك پيام راديو تلويزيوني بهمناسبت برگزاري پيروزمند رفراندم,  ضمن تشكّر از مردم,  ”جمهوري اسلامي“  را, رسماً, اعلام كرد» و گفت:
  «مبارك باد بر شما روزي كه ... با راٌي قاطع به ”جمهوري اسلامي“, حكومت عدل الهي را اعلام نموديد؛ حكومتي كه در آن جميع اقشار ملت با يك چشم ديده ميشوند و نور عدالت الهي بر همه و همه بهيكطور ميتابد و باران رحمت قرآن و سنّت بههمه كس بهيكسان ميبارد؛ مبارك باد بر  شماچنين حكومتي كه در آن اختلاف نژاد و سياه و سفيد و ترك و فارس و لُر و كرد و بلوچ مطرح نيست, همه برادر و برابرند...  مبارك باد روزي كه در آن تمام اقشار ملت بهحقوق حقّة خود ميرسد؛ فرقي بين زن و مرد و اقليّتهاي مذهبي و ديگران در اجراي عدالت نيست...  اينك شماييد كه بايد ... قدمهاي بعدي را برداريد و با فرستادن طبقة فاضله و اُمَناي خود در ”مجلس مؤسّسان“, قانون اساسي جمهوري اسلامي را بهتصويب برسانيد...   در اين پنجاه سال خانواده پهلوي ثروت ملت ما را بردند و جوانان ما را در زندانها افكندند و پاهاي آنها را ارّه كردند و روي تاوهها بودادند... حالا ديگر زندانهاي ما مثل زندانهاي سابق نيست, محبوسين ما, حتّي مورد اهانت قرار نميگيرند... در جمهوري اسلامي ظلم نيست, فقير و غني وجود ندارد. در اسلام... همة ما از حقوق برابر برخورداريم... در اسلام اختناق نيست. براي همه طبقات آزادي وجود دارد... دولت, اگر نخست وزير هم ظلم كند, او را بهدادگاه  ميبرد و اگر جرم بهاو ثابت شود, مجازات ميشود. بين فرد عادي و نخستوزير فرقي نيست... من وعده ميدهم كه اسلام براي همه كار درست ميكند و زندگي شما را مرفّه ميكند...»


فشار خميني بر آيت الله طالقاني بخاطر مواضع آزاديخواهانه
25فروردين 1358ـ بدنبال دستگيري فرزند آيت الله طالقاني توسط كميته هاي نوظهور ، او در اعتراض به اين خودسريها، دفاتر خود را بست و تهران را ترك كرد.مجاهدين خلق بشدت به تعرضي كه هدف آن شخص آيت الله طالقاني بوده و مواضع آزاديخواهانه وي، اعتراض كرده و اعلام داشتند تمامي نيروهاي خود را درحمايت از ”پدر طالقاني” بسيج ميكنند. آيت الله طالقاني اعلام كرد تا توافق خميني را بر سر تشكيل ”شوراها” درسراسر كشور نگيرد دست از اعتراض بر نخواهد داشت. دائر كردن گردش كار شورايي در استانها ، موجب بسته شدن دكان نوظهور انحصار طلبي بود و مورد مخالفت خميني قرارداشت.


30فروردين 1358ـ نامة مسعود رجوي در پاسخ به«شايعات شُبههانگيز» درمورد «اركان عقيدتي اسلامي» اين سازمان, بهخميني, “روز 30 فروردين من در قم با احمد خميني در حال ديدار و گفتگو بودم. هدف بيان اعتراضمان به رفتار با آيت الله طالقاني ودرخواستهاي برحق ايشان در باره شوراها و حقوق دمكراتيك مردم و همچنين بيان شكايتهاي خودمان از رفتار جون آميز پاسداران و كميته چي ها و حزب الهيها در سراسر كشور بود.
در اثناي همين بحث، احمد خميني كه اداره كننده امور خميني و در عين حال رابط ما بود، گفت شما مطلعيد و چرا مباني اعتقادي خودتان را كه امام به برادرانتان هم گفته اند، نمي نويسيد و منتشر نميكنيد، تا اين ضديت ها تمام شود؟ چندي قبل از اين به برادرم (شهيد كاظم) قبل از اينكه بعنوان اولين سفير ايران بعداز انقلاب ضد سلطنتي در مقر اروپائي ملل متحد به ژنو برود، با خميني در قم ديدار كرده بود. در اين ديدار خميني به او گفته بود به برادرتان بگوئيد، مباني اعتقادي خود را نويسند و منتشر كنند. و حالا احمد همان را يادآوري ميكرد. من ميدانستم  هدف او و پدرش، اذعان ما به ولايت و رهبري سياسي و ايدئولوژيك خميني است. به دليل اينكه وقتي چندماه بعد كلاسهاي تبين جهان را براي بيان و انتشار عقايد و جهان بيني مجاهدين تشكيل داديم تاب نياورد وبا آن كودتاي سياه ضدفرهنگي  از ما انتقام گرفت،
با اين همه آنروز (در 30 فروردين 1358) در جواب به احمد خميني گفتم، اي به چشم، همان الان اصول اعتقاديمان را مينويسم و امضا و تقديم ايشان ميكنم. سپس همانجا، در حضور خودش با لحن بسيار محترمانه خطاب به خميني نوشتم «حسب الامر آن پدر گرامي كه از ارگان اعتقادي اين جانبان سئوا فرموده ايد»  معروض ميدارم كه «ارگان عقيدتي مجاهدين همان  اركان عقيدتي دين مبين اسلا ومذهب حقه جعفري اثني عشري است» در ادامه شهادتين نوشتم و سپس پنج اصل دين و مذهب را با يادآوري اينكه «در عموم كتاب شرعيات (ابتدائي) آمده است“ مكتوب كردم: توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد. در ماده چهارم امامت عمدا در مورد 12 امام نوشتم كه «آخرين آنها زنده و غايب است (و) به منصب امامت رسيده». (يعني كه امام دوازدهم خودش در منصب امامت حي و حاضر است و نيازي به زحمت سايرين نيست!)
وقتي اين كاغذ را كپي گرفتم و نسخه اصلي را به احمد دادم تا براي خميني ببرد، بدقت خواند و گفت همين؟!
گفتم بله، مگر نگفتند اصول اعتقادي را بنويسيم، منهم اصول اعتقادي را نوشتم و فردا هم منتشر ميكنيم تا ببينم چماقدار و ضديتهايي كه شما ميگوئيد تمام ميشود؟
احمد گفت، آخر از رهبري امام و اقتصاد و مالكيت هيچ چيزي ننوشته ايد. ..
گفتم: حاج احمد آقا، ايشان خودشان اركان عقيدتي را خواسته اند نه اقتصاد و مالكيت و مسائل بحث انگيز ديگر را ...
احمد خميني كه ديد بحث بيشتر فايده ندارد، همين كاغذ را گرفت و رفت و روز  بعد ما آنرا منتشر كرديم و روزنامه ها هم منعكس كردند.
بعدا پدر طالقاني گفت: جگرم از اين شهادتين گفتن آتش گرفت. كساي كه از قبل شهادتين را در اتاقهاي شكنجه و در برابر جوخه هاي اعدام ميگفتند، وضعيت به كجا رسيده كه حال بايد بيايند بعداز سقوط شاه شهادتين بگويند. ....“
(مسعود رجوي، “استراتژي قيام و سرنگوني“، صفحه 44)

ديدار مجاهدين با خميني دررابطه با آزادي ها
6ارديبهشت58 ـ ديدار مسعود رجوي و چند تن از اعضاي مجاهدين با خميني در قم.
مهدي خدايي‌صفت دربارة اين ديدار ميگويد: «من هم جزء هيأتي بودم كه آن سال در معيّت برادر مسعود و سردار شهيد موسي خياباني و عده‌يي ديگر از مسئولان و نماينده‌هاي بخشهاي مختلف سازمان، براي ديدار خميني بهقم رفتيم‌ ...ما شب قبل از اين ديدار، بهقم رفتيم... صبح بهخانهٌ احمد خميني آمديم، محل ديدارمان نزديك همين خانهٌ احمد خميني بود. قبل از ديدار و در فاصله‌يي كه ما در خانهٌ احمد بوديم، احمد باز تلاش مي‌كرد كه به‌نحوي بهمجاهدين و بهبرادر مسعود بگويد كه شما بياييد به‌اصطلاح خودش با ”امام“ بيعت كنيد. ‌من يادم هست كه از‌جمله مي‌گفت بياييد كتابهاي ايدئولوژي‌تان را بدهيد كه امام ببينند و اينها را تأييد و امضا بكنند و از اين‌جور صحبتها. هيچ‌وقت يادم نمي‌رود وسط همين صحبتها بود كه برادر مسعود بهاحمد خميني گفت خوب است كه شما مسألهٌ ”دست‌بوسيدن“ را پيشاپيش بهآقا بگوييد، براي اين‌كه وقتي آقا دستشان را براي بوسيدن دراز بكنند، ما چون عقيده نداريم بهاين كار، آن‌وقت ممكن است بد بشود! احمد خميني وقتي اين را شنيد، خيلي جا خورد و اصلاً رنگ و رويش پريده بود.
  براي من خيلي مهم بود و منتظر بودم ببينم كه برادر مسعود راجع بهچه چيزي مي‌خواهند با خميني صحبت بكنند. چون‌ در ديداري با اين اهميت، خيلي صحبتها هست كه مي‌شود آن‌جا مطرح كرد، امّا مهمترين چيزي كه بايد مطرح كرد، چيست؟
تا جايي كه من يادم مي‌آيد، مضمون صحبت برادر مسعود ‌اين بود كه ما هيچ خواست و تمنّاي مادي و دنيوي نداريم؛ ما اسلا‌ممان را ساده به‌دست نياورده‌ايم؛ ما اسلاممان را از لابه‌لاي رنج و خون اين مردم، از لابه‌لاي جوخه‌هاي اعدام و تيرباران، به‌دست آورده‌ايم؛ قدرت روحاني و قدرت سياسي الآن در يك نقطه در شما متمركز شده، خوب است كه از اين قدرت در جهت خدا و مردم استفاده بشود.
امّا مسألهٌ كانونيِ (=اصلي) اين صحبت، بحث آزاديها بود. يادم هست كه برادر مسعود در خلال صحبتشان، جابه‌جا بهقرآن و نهج‌البلاغه كه همراه خودشان آورده بودند، استناد مي‌كردند. دربارهٌ مسألهٌ آزاديها بهخميني گفتند كه مسألهٌ آزاديها در معرفي اسلام امر بسيار مهمي است، و شما اسلام را بايد با رويكرد آزادي معرفي كنيد، بايد روي مسألهٌ آزادي در معرفي اسلام تأكيد بكنيد. چون برادر مسعود بحث را از موضع اسلامي مطرح كردند، خميني ناچار شد تأييد بكند و بگويد كه بله اسلام بر آزاديها بسيار تأكيد كرده است...
در اين ملاقات تمام آن‌چه مجاهدين با خميني مي‌گويند در آزادي خلاصه مي‌شود. خميني هم وقتي سازش‌ناپذيري مجاهدين در دفاع از آزاديهاي اساسي مردم را مي‌بيند، ناگزير اعلام مي‌كند: ”اسلام بيش از هر چيز بهآزادي عنايت دارد“.
امّا واقعيت اين است كه از اين تاريخ بهبعد خميني، هرگونه ترديد در جهت حذف و سركوبي مجاهدين را كنار مي‌گذارد و همهٌ موضعگيريها و واكنشهايش در قبال مجاهدين جز در مسير نابودي آنان نيست...»
(30خرداد بهروايت شاهدان, ص37).

آغاز دستگيري ها و حملات - دستگيري سعادتي
6 ارديبهشت 58ـ مجاهد خلق محمدرضا سعادتي (35ساله, مهندس برق) «درحالي‌كه هنوز آثار شكنجه‌هاي ساواك شاه بر بدنش باقي است»، بهجرم «جاسوسي» براي شوروي دستگير شد. سعادتي در آبان 1350 بهوسيلة مجاهد شهيد مهدي رضايي عضوگيري شد و با او دستگير و شكنجه شد و بهحبس ابد محكوم گرديد. كمر او در اثر شكنجههاي وحشيانه ساواك شاه شكست و پس از 7سال تحمل اسارت, در سال 57 از زندان آزادشد.. دستگيري سعادتي درست در شبانگاه همان روزي صورت گرفت كه مسعود رجوي و موسي خياباني و شمار ديگري از  مسئولان مجاهدين در قم با خميني ديدار كردند.


 
شكل گيري جبهه متحد نيروهاي ضد ارتجاعي و خواهان دمكراسي

9 ارديبهشت 1358-شكل گيري ائتلاف سياسي مجاهدين، جاما، جنبش انقلابي مردم مسلمان ايران به رياست دكتر سامي وزير بهداري آقاي بازرگان بريا شركت در انتخابات .  اتحاد عمل اين جبهه ضد استبدادي، ضد ارتجاعي و ضد استثماري اولين و تنها گروه مسلماني بود كه جرات اعلام ائتلافي مستقل از حزب جمهوري اسلامي يافته بود. اين جبهه تا 27 تيرماه 1357 چند عضو ديگر يافت از جمله جنبش براي آزادي، سازمان اسلامي شورا، جنبش مسلمانان مبارز (حبيب الله پيمان) و مهندس سحابي عضو نهضت آزادي، كه درجلسات آن شركت داشت.







خميني:  واكنش دربرابر تجمع عظيم درمزار مصدق و حمايت از آيت الله طالقاني
«براي هر استخواني ميتينگي راه انداختن... قابل تحمّل نيست»
29 ارديبهشت 1358-«بعد از ظهر روز پنجشنبه 29ارديبهشت, مصادف با يكصدمين زادروز دكتر مصدق, بهدعوت جبهه دموكراتيك ملي, دهها هزارتن در دانشگاه صنعتي گردآمدند. جبهه دموكراتيك ملي از چند روز  پيش روز تولد مصدق را روز آزادي بيان و مطبوعات اعلام كرد. در اين مراسم دكتر شايگان سخنراني كرد”
(كار, شماره 12, 3خرداد 1358).


3 خرداد 1358- خميني (روز قبل از مراسم 4خرداد به مناسبت سالگرد شهادت بنيانگذاران سازمان مجاهدين, در ترمينال خزانه) در جمع «فرهنگيان و دانشجويان اهواز», كه بهديدارش رفته بودند, طي سخناني گفت:
«...اين دو كلمه كه من از اول فرياد زدم؛ ما همين دو كلمه را ميخواهيم: ”جمهوري اسلامي“. اگر ديديد يك كلمه اضافه شد, بدانيد كه مسيرشان با شما مختلف است. اگر كلمه ”اسلام“ هم پهلويش گذاشتند ميخواهند شما را بازي بدهند (=گول بزنند). اگر ديديد يك كلمه از آن افتاد و گفتند ”جمهوري“, بدانيد كه مسيرشان با شما مختلف است. اينها ميخواهند شما را بكشانند بهآن مطالبي كه برخلاف اسلام است...
 هركس اسم جمهوري اسلامي را ”دموكراتيك“ بگذارد, اين دشمن ماست؛ هركس ”جمهوري دموكراتيك“ بگويد اين دشمن ماست, براي اين كه اسلام را نميخواهد. ما اسلام را ميخواهيم... ما خون داديم براي جمهوري غرب؟ ما براي اسلام خون داديم...
 اينها ميخواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان؛ آن مقاصدي كه برخلاف مسير ماست, با اسم يك نفري كه ملي است (اشاره دارد بهدكتر مصدق كه در روز 29ارديبهشت58, بهمناسبت يكصدمين زادروز او, دههاهزارتن در دانشگاه صنعتي شريف گردآمدند و  اين مراسم پرشكوه, خاري شد در چشم خميني كه از موضع همگامي با كاشاني, نفرتي عظيم از پيشواي نهضت ملي ايران بهدل داشت).
 مسير ما, مسير نفت نيست. نفت پيش ما مطرح نيست. ملي كردن نفت پيش ما مطرح نيست. اين اشتباه است, ما اسلام را ميخواهيم؛ اسلام كه آمد, نفت هم مال خودمان ميشود. مقصد ما اسلام است, مقصد ما نفت نيست. اگر يك نفر نفت را ملي كرده است, اسلام را كنار بگذارند, براي او سينه بزنند؟... ما اسلام را ميخواهيم. ما آزادي را, كه اسلام در آن نباشد, نميخواهيم؛ ما استقلالي كه اسلام در آن نباشد, نميخواهيم... آزادي و استقلال بدون اسلام بهچه دردمان ميخورد؟... ممالك ديگر هم آزادي دارند, ما آن را نميخواهيم... دشمن خودتان را بشناسيد... من حجّت را دارم تمام ميكنم براي ملت ايران... من اينها را بهشما معرّفي كردم, بهاين اشخاصي كه بهاسلام كاري ندارند. بهروحانيت هم كاري ندارند, ميخواهند يك مملكت غربي درست كنند؛ آزاد هم باشيد و مستقل هم باشيد, اما, نه خدايي در كار باشد و نه پيغمبري و نه امام زماني و نه قرآني و نه اَحكام خدا, نه نمازي  و نه چيزي... شما شهادت را براي خود فوز (=پيروزي) ميدانيد, براي اين كه مثل سوييس بشويد؟ ملت ما خونش را براي دين داده, براي آزادي و خدا داده... او خدا را ميخواست... روحانيِ اسلام ميخواهد, روحانيِ اسلام در پناه اسلام ميخواهد...  بعضي از اين نويسندههاي ما حاضر نيستند حتي براي جلوبردن قصد خودشان يك كلمه اسلام بهكار ببرند ولو اين كه ما را بازي بدهند. ما بايد با اينها همان مبارزهيي را بكنيم كه با محمدرضا كرديم. براي اين كه توطئه در كار است, نه قضية آزادي. آزادي لكن توطئه نه...
براي هر استخواني (=اشاره دارد به دكتر مصدق) ميتينگي راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخالفت كردن قابل تحمّل نيست...»
(كيهان 5خرداد 58).



3 خرداد 1358- خميني:   «اسلام منهاي روحانيت, خيانت است»
خميني در ديدار  با «عدهيي از بانوان قم» با اشاره به فعاليت نيروهاي مترقي گفت:
«ملت ما براي اسلام قيام كرد و براي اسلام خون داد. الآن قشرهايي هستند كه ميخواهند اسلام را كنار بگذارند, جمهوري تنها باشد, از اسلام ميترسند, جمهوري دموكراتيك... اينها همه خًدعه است... مسلمين توجه داشته باشند كه در حزبهايي كه صحبتشان از اسلام نيست, صحبتشان از دموكراتيك است؛ قشرهايي كه بهاسلام كار ندارند, گرچه بهآزاري كار دارند؛ آزادي را ميخواهند, اما, آزادي بهغيراسلام؛ ملت ما توجه كنند كه لااقل, داخل اين حزبها نشوند. شما عزيزانتان را براي اسلام داديد, حالا كه عزيزانتان را داديد بهضداسلام بخواهيد وارد شويد و خون عزيزان خود را هدر بدهيد. توجه كنيد اينها ميخواهند خون شما را هدر بدهند. اجتماعات اينها  برضدّ اسلام است. چند روز پيش اجتماع زيادي داشتند (اشاره دارد بهاجتماع پرشور دهها هزار تن از مردم تهران, در روز 29ارديبهشت 58, كه بهدعوت جبهه دموكراتيك ملي ايران, بهمناسبت يكصدمين زادروز  دكتر مصدق در دانشگاه صنعتي شريف گردهم آمده بودند) و حرفهايشان بهضدّ اسلام بود. با اينها همكاري نكنيد. خودتان را از آنها دورنگهداريد و از آنها اجتناب كنيد.
اينها آزاديِ مِنهاي اسلام را ميخواهند, اين غير طريقة شماست... ما اسلام را ميخواهيم كه اسلام بهما آزادي بدهد و نه آزاديِ منهاي اسلام. آنها استقلال منهاي قرآن را ميخواهند. ما قرآن را ميخواهيم. اگر تمام آزاديها را بهما بدهند و تمام استقلالها را بهما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگيرند, نميخواهيم. ما بيزار هستيم از آزاديِ منهاي قرآن؛ ما بيزار هستيم از استقلال منهاي اسلام؛ ما بيزار هستيم از اين كه بگويند ”اسلامِ منهاي روحانيت“.
اسلام منهاي روحانيت, خيانت است. ميخواهند اسلام ازبين ببرند... اسلام با پوشش روحانيت بهاينجا رسيده است... بيدارباشيد...
مسائل شخصيِ خودتان را كنار بگذاريد, مسائل جزئي را كنار بگذاريد, احتياجات را كناربگذاريد. امروز وقت اين نيست كه من محتاجم, من چيزي ندارم. امروز وقت اين است كه ما اسلام را تقويت كنيم... همه اقشار بيدارباشيد... تزِ ”اسلامِ منهاي روحانيت“, يعني لا اسلام (=اسلام نباشد). درجه اولش اين است. بعد هم كتابهاي روحانيت را بهدريا بريزيد...»
(كيهان, 5خرداد1358).


0 comments:

ارسال یک نظر