پست‌های پرطرفدار


۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

حذف و تصفيه و درمحاق بردن جنبش دانشجويي بعد از قيام 1357- ناگفته ها


چرا خميني ميخواست سنگرِ دانشگاه را تسخير كند؟
حقايقي از ناگفته هاي تاريخ و حوادثي كه به تصفيه خونين دانشگاه منجر شد چه تاثيري بر جنبش دانشجويي امروز ميگذارد؟
حكومت وقت چه وحشتي از جنبش دانشجويي داشت و اكنون اين بحث در چه نقطه اي قراردارد؟

توضيح سايت خورشيد ايران:
نوشته حاضر ، حاصل تحقيقات تيم خورشيد ايران است و درحال تكميل مي باشد. درانتخاب منابع دقت بعمل آمده است تا خلا ناشي از سانسوررا با بكارگيري منابع حذف شده از كتب تاريخي ، درسي و يا دانشگاهي كه لزوما دراينترنت دردسترس نيست جبران كرده و  بدين شكل پلاتفرمي دمكراتيك دراختيار خواننده قراربدهيم. چرا كه دستگاه تبليغاتي حكومتي طي 35 سال گذشته نه تنها سانسور كرده است بلكه با بكارگيري پيچيده ترين ”شگرد دروغ بزرگ”، مغالطه و ”مسموم كردن سرچشمه” ،حقايق را كتمان و بدين وسيله كنترل امور را حفظ كنند .اين شيوه ”اطلاع رساني ” دردوران هيتلر توسط ”گوبلز” وزير تبليغات ديكتاتور آلماني،  به بهترين شكل اجرا شد و بعدها نيز در علم ماركتينگ نيز بكارگرفته شد. بنابراين با سرجمع كردن مطالبي كه عمدا حذف شده اند ، قصد داريم امكان مطالعه دمكراتيك را براي خوانندگان عزيزي كه درايران هستند فراهم نماييم.    






محورهاي تحقيقات  
§        نقش دانشگاه و تاريخچه اي از جنبش دانشجويي و علت نگراني ديكتاتورها از اين جنبش
§        صحنه سياسي قبل از شروع تصفيه در دانشگاهها
§        فعاليت نيروهاي مترقي و روشنفكران
§        اولين موضع گيري خميني عليه روشنفكران دانشجويان و نيروهاي مترقي
§        شروع تصفيه دانشگاهها

§        تصفيه دانشگاهها بنقل از استاديد و دست اندركاران 

نقش دانشگاه و تارخيچه جنبش دانشجويي ايران
تاریخ جنبشهای دانشجویی و تلاشهای آنان برای رسیدن به خواسته های خود، باز می گردد به آغاز شکل گیری مراکز آموزش

علمی که پیشینه ای کهن دارد. پر برآمد ترین جنبشهای دانشجویی در اروپا در سالهای دهه 60 به وقوع پیوست. معمولا جنبش دانشجویی و خواسته های مقطعی آن تابع شرایط و موقعیت سیاسی و اجتماعی روز است. و به همين دليل نيز دراغلب موارد درصورتي كه جنبش متشكل، منجسم و داراي يك بيشنش آرماني و سياسي اصولي نباشد ، درخطر ذوب شدن در برابر سيستمهاي غول پيكر حكومتي وقت قراردارند. هر چند از دل این رویدادها در سطح جامعه، قوانین و دستاوردهای بسیاری دیده می شود اما حاکمیت سرمایه با وضعیتی جدید و اتفاقی که شکلی تازه به خود داده، روبرو شد. آنها سعی کردند تا با کانالیزه کردن این جنبش از آنها چیزی بسازند تا حداقل خطر را برای خودشان داشته باشد. 

در ايران نيز جنبش دانشجویی همپای مشابه‌های خود در دیگر کشورها، رشد کرد، اما در يك مقطع اين جنبش دچار دگرديسي
گروه كوه نوردي دانشجويي _حميد اشرف و ياران فدايي اش
در نحوه و شكل مبارزه خود شد.  دانشجوياني كه درحاشيه فعاليت هاي سياسي خواستهاي اجتماعي خود را در تغيير سيستم و نظام حكومتي جستجو ميكردند از حالت پراكنده درآمده و در شكل يك سازمان منجسم با تشيكلات منجسم و ديدگاه منسجم به نام ”ايدئولوژي” با يك آرمان بلند بالا تغيير يافتند.  اولين تشكلات  منسجم دانشجويي كه شكل سازماني به خود گرفتند به نامهاي ”سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران ” و ” سازمان مجاهدين خلق ايران” شناخته ميشوند.

پس از کودتای 32 یک دوره فرود را تجربه می کند و در سالهای دهه 40 همه راههای ممکن را تجربه کرده و با تجدید نظر کلی به تولید اندیشه می پردازد و بار دیگر پر خروش به پا می خیزد. اکثر جریانات سیاسی تلاش دارند تا از این سفره گسترده حداکثر بهره را ببرند. اما ماهیت آرمانخواه این جنبش که بر دیگر وجوه آن می چربد، خاستگاه جریانهای سیاسی و چپ نوینی می شود که بیش از همه سازمان
رضايي ها :دانشجو و دانش آموز فعال سياسي و مجاهد خلق
چریکهای فدایی خلق ایران از آن بهره می برد. توجه ویژه به سازمان مجاهدین خلق و عضو گیری آنها از بین دانشجویان نیز گویای آرمانخواهی مجاهدین خلق و توجه ویژه دانشجویان به آن است. به زبان دیگر، بازنگری در دیدگاههای موجود، جنبش دانشجویی را به این نتیجه می رساند که بدون تجدید نظر در دیدگاههای تاکنونی و عبور از آنان امکان باز کردن راه به جلو وجود ندارد. و بر همین اساس اندیشه جدیدی را به محک آزمایش می گذارد و تبدیل به تولید کننده تفکر نوینی در عمل برای شکستن سد اختناق می شود. کاری که سازمانهای سنتی موجود و یا مماشات گر امکان اجرایی کردن آن را به هیچ وجه ندارند.

در نهایت بدنه جنبش جوان و عدالتخواه مردم ایران از اقشار دانشجو بر می خیزد که به دلیل اصلاحات تحمیلی آمریکا به رژیم پهلوی امکان حضور فرزندان آنان در میدان دانش اندوزی فراهم شده است. درنهایت سرجمع همه این اتفاقها به آنجا می رسد که دانشگاه تبدیل به نماد ایستادگی و استواری در مقابل سرکوب می گردد. دانشجو بودن خود از اعتبار و موقعیت خاصی در اجتماع برخوردار می شود. صدای معترض مردم به طور اتوماتیک توسط آنان برکشیده می شود، قدر می بیند و بر صدر می نشیند.
حنيف نژاد بنيانگذار مجاهدين دانشجوي كشاورزي 
به همين دليل علت اصلي به محاق رفتن جنبش دانشجويي در سالهاي 60 را ميتوان به جد قطع بودن از شريان ديناميسم و عدم پايندي به تجربه خونباري كه اين جنبش طي سالها به آن رسيده بود: پيوند با نيروي پيشتاز و راهگشاي روز كه توان تشكيلاتي حفظ و تضمين آزادي ها را دارد.  هنر حكومت وقت نيز در استفاده از اين خلا و دامن زدن به اختلافات تئوريك در جنبش دانشجويي بوده است . اگر چه جنبش دانشجويي پايگاه طبقاتي نيروي پيشتاز و روشنفكر جامعه بوده و هست ولي بدليل ويژگي اجتماعي اين جنبش ، همزمان نیازمند تولید فکر و اندیشه برای عمل خود نیز هستند که در کنار و یا موازی با جریانهای روشنفکری جامعه حرکت می کند. و به همين دليل نقطه مثبت اين جنبش درعين حال بدو وصل به نيروي سازمان يافته اجتماعي سياسي اصولي زمان ، ميتواند تبديل به نقطه منفي جنبش شده و باعث افول و خاموشي و سرد شدن آن نيز بشود.

علت اصلي موضع گيري خميني در آغاز قيام درمورد ”دانشگاه به عنوان محل فتنه” نيز دقيقا براي پاشيدن تخم تفرقه و جدايي بين اين جنبش و نيروي متقرفي و پيشتاز در صحنه بود.  تا درفرصت بعد بتواند درجدايي جنبش از پشتيبان سازمان يافته خود ، آنرا با ”انقلاب فرهنگي” و سركوب دركنترل نگه دارد.

جنبش دانشجویی در کلیت خود به علت موقعیت خاص سازندگان آن و سیال بودن اش، نه تنها راکد نیست بلکه، فرزند زمانه خود است. این جنبش عدالت خواه، ضد ارتجاع و آرمانگراست. و به همين دليل نيز با حكومت مرتجع و سنتي آخوندي هيچ گونه سازگاري ندارد. عدم درک ویژگیهای این جنبش به درخواستهای بیهوده و یا تبدیل کردن آن به پادویی برای جریانی خاص ختم می شود

بعد از كودتاي فرهنگي و سركوب دانشگاهها ، هزاران دانشجوي هوادار مجاهدين  مجروح و دستگير، و تعداد زيادي شهيد شدند. پس ازآن هم سپاه و نيروي سركوب دانشجويان را شكار ميكردند. دانشجويان دسته دسته بعد از 30 خرداد 60 اعدام شدند حدود 30 درصد از  ليست شهيد ارائه شده توسط قسمت اسناد مجاهدين ، دانشجو و هوادار اين سازمان بودند كه در دوران مختلف دستگير و اعدام شده بوده اند. تعداد زيادي از دانشجوياني كه در زندان مانده بودند در سال 1367 و درجريان قتل عامهاي آن سال شهيد شدند. در ليست 3200 نفري كه ازليست اعدامهاي 1367 منتشر شده است ، 341 دانشجو بچشم ميخورد كه نسبت به 30000 زنداني قتل عام شده درصد بالايي را نشان ميدهد.


صحنه سياسي قبل از شروع تصفيه در دانشگاهها

گسترش محبوبيت نيروهاي مترقي و انقلابي درميان قشر روشنفكر و دانشگاهها و لاجرم از دست دادن پايگاه توسط خميني اصلي ترين علت تصفيه در دانشگاها بوده و هر علت ديگر مطرح شده طي اين ساليان جزيي از سانسورتبليغاتي حكومت فعلي ميباشد. اين بحث را با نگاهي بر وقايع آن زمان معرفي ميكنيم. وجه مشترك همه بحثها و صحبتهاي دست اندركاران اين تصفيه خونين و خميني همين امر را اثبات ميكند.

 از 22 بهمن ماه 1357 تا 1 فروردين 1359:  تحولات سياسي- اجتماعي بيانگر دو حقيقت آشكار بودند:
-        فضاي نسبتا باز سياسي با قبضه شدن حكومت در دست خميني و حزب جمهوري اسلامي و ارگانهاي وابسته درحال بسته شدن بود
-        نيروهاي مختلف سياسي هريك دربرابر بسته شدن فضاي سياسي برخوردي براساس اصول و اعتقادات خود داشتند. برخي گروههاي چپ زير فشار خم شده و نهايتا منحل شدند ، برخي به واكنش هاي چپ روانانه گرويده و دست به عملسات مسلحانه زدند و برخي مانند مجاهدين قدم به قدم درتلاش بودند تا سرعت تحولات مربوط به  ”بسته شدن” فضاي سياسي را هرچه ميتوانند كند كرده و يا مانع شوند. 

در طي سالِ 1358, خميني كه توسط توده ميليوني”مردي درماه”  شناخته ميشد ، توانست  قيام نو پايي را
كه همه اقشار مردم درآن شركت داشتند با مهندسي خاص خود ، تبديل به  ولايتي بكند كه درآن ”ولي ”نمانيده خدا بر روي زمين باشد و اجراي فرامينش امر الهي تلقي شود. حكومت ”مردم” كه بر اساس انتخاب و شركت مستقيم مردم و شوراهاي مردمي درروزهاي اول انقلاب شروع به كار كرده بود به تدريج و با حذف سياسي و سپس فيزيكي نيروهاي مترقي، روشنفكران ، دانشجويان و پشتوانه تشكيلاتي آنها ،  كه همان سازمانهاي زبده وحرفه اي انقلابي  مانند مجاهدين و فدايي ها بودند ،  تبديل به يك حكومت فاشسيتي مذهبي شد.  و البته شرايط سياسي وقت  و روند رخدادها  بسيار پيچيده و حساس بود. جايگاهي كه خميني در اذهان عموم مردم كسب كرده بود ؛ پشتوانه مشخصي كه از ابتدا و بعد از كنفرانس گوآدالوپ به وي از سوي آمريكا و كشورهاي اروپايي داده شد ؛ و از سوي ديگر زيركي ضد مردمي شخص خميني كه با عوام فريبي خاص و ذاتي جايگاه طبقاتي او همراه بود ،  حركت و فعاليت را براي همه نيروهاي صادق و وفادار به آزادي ، قشر روشنفكر و دانشجويان سخت و پيچيده كرده بود.
مقابله با چنين شرايط سخت و پيچيده ، تنها با بكارگيري هوشياري فوق العاده بالا و حفظ اصول و موازين هوشيارانه و درعين حال ايستادگي بر خواستگاه ”آزاديخواهانه” دربرخورد با همه موانع اجتماعي و سياسي كه نيروي حاكم ايجاد ميكرد ، مي توانست به نفع جبهه مردم و براي آزادي موثر باشد.  با تغيير قانون اساسي كشور و اسلامي كردن آن بر موازين اسلامي شناخت شده شخص خميني،  اعمال رفراندم اجباري دربرابر ” جمهوري اسلامي ، آري يا خير” كه از اساس مفهوم ”رفراندوم ” را به مسخره كشيده بود ، و همچنين شخصا حذف امكان شركت نيروهاي مترقي و سازمان يافته در انتخابات و فعاليت سياسي ، گام هاي اصلي قبضه كردن قدرت توسط خميني بود.

 خميني  اولين انتخابات رياست جمهوري رو با حذف كانديداي نيروي جبهه متحد ملي كه از گروهاي مترقي و نيروهاي انقلابي تشكيل شده بود ، در چنگ گرفت و اولين انتخابات مجلس شوراي ملي رو با تغييرِ نام اون به مجلس شوراي اسلامي بر اساس اصل ولايت فقيه شكل داد. در اون شرايط تنها سنگري كه هنوز توسط خميني تسخير نشده بود, سنگر دانشگاه بود. 



آغاز قيام 22 بهمن 1357:   
نيروهاي سياسي وانقلابي برعكس خميني كه عكسش در ماه رويت شده بود  و نيروهايش كه
انشار نشريه مجاهد
بازگشايي دفاتر مجاهدين
كيهان اسفند 1357 


درهر دهكوره اي سخنگو و امكانات حكومتي براي تبليغات داشتند، و سابقه نداشته را بر دلها و ذهنهامي مردم ايران گسترش ميدادند، زمينه مساعدي براي فعاليت علني نداشتند.  به اين دليل سازمان مجاهدين و ساير نيروهاي مترقي براي ييوند خوردن به پايگاه مردمي شان نيازمند فضاي سياسي مسالمت آميز بودند تا خود را به مردم بشناسانند و پشتيباني آنها را به سوي خود جلب كنند. كار سياسي آگاهگرانه دوسه سال بعد از انقلاب 57 عملا مردم را با مجاهدين بيشتر آشنا كرد و پيشتباني گسترده آنان را برانگيخت.  به همين دليل بسط و گسترش مبارزه آگاهگرانه سياسي درجامعه و نتيجتا آگاه شدن مردم به سود گروههاي سياسي مانند مجاهدين و فداييان بود. چرا كه گذشته اي جز خون دادن براي آزادي مردم و شكنجه در زندانهاي رژيم سابق نداشتند.  به همين دليل نيز طي ماههاي اول فعاليت خود مجاهدين دفاتر چند كانه خود را به نام ”جنبش ملي مجاهدين” در شهرهاي مختلف ايران بازگشايي كرده و دركنار آن با پيوستن هزارهزار جوانان پرشور دانشگاهي و دانش آموزي به جنبش ملي مجاهدين و براه  كردن كلاسهاي چند ده هزارنفره ”تبين جهان ببيني ” و تشريح سياسي سركوبي و راههاي رسيدن به دمكراسي دراين كلاسها ، بسرعت پايگاه ملي و مردمي خود را بازيافتند.  دراين دوره نشريه مجاهد ، ارگان علني سازمان مجاهدين در تهران در500000 نسخه توذيع ميشد.
كتاب رويارويي خميني و مجاهدين صفحات 1تا 13






وقايع پيش از تصفيه نيروهاي روشنفكر و مبارز و اولين موضع گيري خميني عليه قشرروشنفكر و نيروهاي انقلابي

اولين خيزشهاي ضد سلطنتي از دانشگاهها
از هفتههاي اول ماه مهر57, اعتراضها و اعتصابها گستردهتر شد. از روز 15 مهر اعتصاب معلمان در اعتراض بهاختناق و كشتار آغاز شد. دانشجويان نيز در اعتراض بهحضور گارد در دانشگاه كلاسها را تحريم كردند. اعتصاب هواپيمايي ملي, بيمارستانهاي دولتي, راديو و تلويزيون و... نيز آغاز شد. ايران يكپارچه اعتراض و خيزش بود.

19مهر 1357: خميني در روز 19مهر در جمع دانشجوياني كه بهديدارش رفته بودند، به عقببودنش نسبت بهانقلاب مردم به‌پاخاسته اعتراف كرد و گفت: «الآن همه مي‌گويند ماه شاه را نمي‌خواهيم. يك بچهٌ هفت‌هشت ساله، پنج شش ساله، آن كه زبان بازكرده، الآن مي‌گويد "مردهباد شاه". اين زبان همه است. مملكت ما امروز قيام كرده است و اين قيامي است كه همه موظّف هستيم بهدنبالش برويم تا بهنتيجه برسد»
(اسناد و تصاويري از مبارزات خلق مسلمان ايران، ص252).


13آبان1357:  ماٌموران حكومت نظامي در پايان «هفتة همبستگي», بهتظاهرات دليرانة دانشجويان دانشگاه تهران, وحشيانه, يورش بردند. در اين يورش, شماري از دانشجويان, درحين جنگ و گريز, كشته شدند. در اخبار  شب تلويزيون رژيم, فيلم اين كشتار پخش شد و موج مخالفتي عظيم عليه جنايتكاران حاكم برانگيخت.




30 دي 1357:  162 زنداني سياسي از زندان قصر آزاد شدند . تعدادي ازاين زندانيان ازجمله مسعود رجوي و موسي خياباني اولين تماس با مردم را در دانشگاه تهران بمثابه سنگر آزادي طي سخنراني حول ”آزادي” برقراركردند.
«...آزادي؛ خجسته آزادي، آزادي يعني روح، جوهر و ماهيتِ انسان؛ آن چيزي كه شهيدان بهخاطرش جان باختند، اسيران بهزندان افتادند، تبعيديان مهاجرت كردند و خلق قهرمان قيام كرد مگر مي‌شود خورشيد را كشت؟ مگر مي‌شود باد را از وزيدن بازداشت و باران را از باريدن، مگر مي‌شود اقيانوس را خشك كرد؟ مگر مي‌شود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روييدن لاله‌ها شد؟ و مگر مي‌شود ملتي را تا بهابد اسير نگهداشت؟ مگر مي‌شود خلقي را تا بهابد در زنجير نگهداشت؟ نه نه چرا؟ زيرا خواست خداست؛ ارادهٌ خلق است؛ سنّت تاريخ و قانون اجتماع است؛ ميعاد خداست؛ ميعاد تخلّف‌ناپذير. بله سنّت خداست. سير تاريخ است. بشارت همهٌ انبيا و پيام‌آوران، مُصلحين و انقلابيون بزرگ جهاني اين است: خلق پيروز مي‌شود. آينده تابناك است...»
 (روزنامهٌ كيهان,  5بهمن1357).


افزايش فعاليت هاي نيروهاي مترقي و پيوند با پايگاه طبقاتي  خود در دانشگاه و عقب افتادن نيروهاي حزب حاكم (خميني) 
23 بهمن 1357 -اطلاعيه شماره يك ”جنبش ملي مجاهدين” 23 بهمن 1357 بيانگر اهداف اين كارزار آگاهگرانه ميباشد:
جنبش ملي مجاهدين بدينوسيله ضمن اعلام  موجوديّت خود, بهمنزلة ارگان سياسي مجاهدين, از آليه طرفداران مجاهدين خلق ايران در سراسر كشور، دعوت ميكند كه در آستانه پيروزيهاي قاطع جنبش انقلابي خلق قهرمان ايران, با تشكّل هرچه بيشتر در صفوف مجاهدين, به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب و استمرار ضدامپرياليستي آن بپردازند... نكتة بسيار مهم و حياتي كه  در اين لحظات تاريخي در پيش روي ماست, مساٌلة حفظ اين آزاديِ گرانبهاست كه ارّابة خونين آن از ميان  دهها هزار شهيد گلگون كفن خلق عبور آرده است...”  
مجموعه اعلاميه ها و موضعگيريهاي سياسي مجاهدين  , جلد اول, از تاريخ 21 ديماه 57 تا 18 تيرماه 58 , چاپ اول, 22 بهمن 1358 , ص 26



4 اسفند 1357- اولين موضع گيري دربرابر خطر و تهديد به انحراف انقلاب مردم ايران در بدو شكل گيري را مجاهدين در دانشگاه تهران خطاب به جمعيتي از دانشجويان و روشنفكران ايراد كردند.
مسعود رجوي در اين مراسم سخن گفت و ديدگاهها و مواضع مجاهدين را دربارهٌ مُبرمترين مسائل روز اعلام كرد:
 «...انقلاب ما ناقص و ناتمام و رو بهافول خواهد بود مگر اين‌كه:
‌   ـ‌‌‌ هيچ‌گونه تضييق نظامي و سياسي براي انقلابيون اصيل و جان‌بركف كه از قديم مي‌جنگيده‌اند، به‌وجود نيايد؛
‌   ـ‌ انتصابات تا سرحد امكان و به‌خصوص در سطح كادرهاي رهبري‌كننده با نظر شوراهاي مردمي صورت گيرد. بهاين ترتيب, عموم طبقات و قشرهاي خلق, چه در ارتش و چه در دانشگاهها و چه در كارخانه‌ها و ادارات, در حيات سياسي و اقتصادي مردم سهيم مي‌گردند و با جان و دل در احيا و بازسازي و محافظت از آن كوشش مي‌كنند»
(روزنامه كيهان  ـ  6اسفند1357).

27 اسفند 1357- در اولين موضعگيري مجاهدين در قبال رفراندوم جمهوري اسلامي ، مجاهدين حد اقلهاي مورد  انتظار جامعه را براي تضمين آزادي هاي سالم دريك بيانيه مطرح كردند. درمورد دانشگاهها با اشراف به تحركاتي كه براي قبضه كردن دانشگاه توسط نيروهاي تحت فرمان خميني صورت ميگرفت موضع گيري كردند :
‌‌”استقلال كامل دانشگاهها و مدارس عالي و ادارهٌ آنها تحت نظر شوراي دانشگاه با مشورت دانشجويان و كارمندان؛”
(بيانيهٌ مجاهدين دربارهٌ رفراندوم و انتظارات مرحله‌يي و حداقل از جمهوري اسلامي ـ نشريهٌ پيام خلق شمارهٌ2  ـ  12فروردين1357).


اولين موضع گيري خميني و اعلام قصد خود براي تصرف دانشگها و ضديت با گروهاي مترقي و انقلابي و قشر روشنفكر

29 ارديبهشت 1358- مصادف با يكصدمين زادروز دكتر مصدق, بهدعوت جبهه دموكراتيك ملي, دهها هزارتن در دانشگاه صنعتي گردآمدند. جبهه دموكراتيك ملي از چند روز  پيش روز تولد مصدق را روز آزادي بيان و مطبوعات اعلام كرد. در اين مراسم دكتر شايگان سخنراني كرد»
 (كار, شماره 12, 3خرداد 1358).

خميني درواكنش به اين گرد هم آيي در دانشگاه و استقبال دانشجويان وروشنفكران جامعه از چنين گرد هم آيي ها با لحني كه كاملا ضديت نشان ميداد در سخنراني روز 3 خرداد 1358 درحالي كه چندين روز از آن تجمع گذشته بود گفت :
اينها ميخواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان؛ آن مقاصدي كه برخلاف مسير ماست, با اسم يك نفري كه ملي است. مسير ما, مسير نفت نيست... مقصد ما اسلام است, مقصد ما نفت نيست.. ملت ما خونش را براي دين داده, براي آزادي و خدا داده... او خدا را ميخواست... روحانيِ اسلام ميخواهد, روحانيِ اسلام در پناه اسلام ميخواهد...  بعضي از اين نويسندههاي ما حاضر نيستند حتي براي جلوبردن قصد خودشان يك كلمه اسلام بهكار ببرند ولو اين كه ما را بازي بدهند. ما بايد با اينها همان مبارزهيي را بكنيم كه با محمدرضا كرديم. براي اين كه توطئه در كار است, نه قضية آزادي. آزادي لكن توطئه نه... براي هر استخواني (=اشاره دارد به دكتر مصدق) ميتينگي راه انداختن و دنبال آن با اسلام مخالفت كردن قابل تحمّل نيست...»
(كيهان 5خرداد 58)

سرتيتر مواضع سازمان مجاهدين طي يك سال متحول 1358 را در زير مرور ميكنيم:

23بهمن 57- اعلام موجوديت دفاتر جنبش ملی مجاهدين در سراسر کشور

4اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در دانشگاه تهران: تضييق سياسي و نظامي عليه انقلابيون جان بركف كهاز قديم ميجنگيده اند نبايد باشد، محاكمات عنلي و مردمي بايد باشند، انتصابها زير نظر شوراهاي مردمي بايد باشد و قبضه نباشد.

 14اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در احمدآباد برسر مزار مصدق: مبارزه في نفسه هدف نيست ، بلكه استقرار هماهنگي ووحدت درجامعه براي ارتقاع سطح اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي مد نظر است

21اسفند57- اطلاعيه مجاهدين درمورد مسأله حجاب: بكارگيري خصم عليه بي حجابي و انكار آزادي كامل حقوقي و سياسي و اجتماعي زنان مردود است .

26اسفند 57- نظر مجاهدين درباره مجازاتهای مجرمان عادي: صدور احكام شلاق و ساير مجازات ها تحت عنوان حد اسلامي و جزاي اسلامي با روح رافت ورحمت اسلام در تناقض است .

27اسفند 57- اطلاعيه مجاهدين در دفاع از حقوق کردها: بر ضرورت دفاع از حقوق حقه هم ميهنان کرد و رفع ستم مضاعف از آنها تأکيد کردند ونسبت به رخدادهايی نظير درگيريهای کردستان و گنبد هشدار دادند

.27اسفند 57- نظر مجاهدين درباره رفراندم جمهوری اسلامي:  آيا می خواهيم ديگران را وادار کنيم که از ترس سلطنت، با اکراه و اجبار به جمهوری اسلامی رأی بدهند ؟ هيچ گونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمايل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی به نحوی از انحاء، ممانعت شده باشد، معتبر و اصيل نيست

27اسفند 57- بيانيه انتظارات حداقل از جمهوری اسلامي: اعمال حق کامل حاکميت ملی بر جميع منابع ملی به ويژه نفت احتراز از سرمايه گذاريهای کلان در صنايع فوق العاده پيچيده و پرهزينه [هسته يی] به نفع رشد صنايع متوسط داخلی بنيان گذاری ارتش مردمی تضمين کامل آزادی مطبوعات و احزاب و اجتماعات سياسی با هر عقيده و مرام تأمين کامل حقوق سياسی و اجتماعی زنان رفع ستم مضاعف از تمام شاخه ها و تنوعات قومی و ملی در همه استانهای کشور

17خرداد 57- بيانيه مجاهدين درباره ضرورت تشکيل مجلس مؤسسان، برای تدوين قانون اساسی: يک مؤسسان واقعی با دعوت از نمايندگان گروههای مختلف اجتماعی و سياسی و قومی و نژادی مختلف مردم امکان پذير است که اگر تشکيل چنين مجلسی به دليل گسترش گروهها و اصناف، سخت يا غيرممکن باشد، مؤسسان واقعی مردم را می توان از طريق شوراهای مردمی، جامه عمل پوشاند و درصور تی که از اين طريق هم برپاکردن شوراها عملی نباشد، تنها راه بالنسبه عادلانه تری که باقی می ماند، انتخابات عمومی سراسری است

.1تير 58- بيانيه شرکت در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی -برای اين که در ميان انبوه آنچه به نام اسلام و قرآن عرضه می شود؛ تا حق را از باطل و انقلاب را از ضدانقلاب مشخص کنيم؛ تا توده های مردم و قشرهای جوان و بالنده با حقيقت اسلام هرچه بيشتر آشنا شوند. به خاطر اعتقاد به اصالت آزادی انقلابی، که در روند تکامل فرد و اجتماع، ايجاب می کند که برای احراز آن هر فرصتی را مغتنم بشماريم

.10مرداد 58- کنفرانس مطبوعاتی مجاهدين در تهران : مجاهدين دراين كنفرانس مواضع خود را درقبال قانون اساسي اسلاميزه شده اعلام كردند: ما پيش نويس قانون اساسی را نقد می کنيم. ما خواستار آزادی کامل احزاب، مطبوعات و اجتماعات و محافظت از آنها در مقابل چماقداران هستيم. اگر بخواهيم به اسلام عمل کنيم، شکل حکومت و دولت در اسلام، شورايی است. برابری کامل زن و مرد در تمام زمينه های سياسی و اجتماعی بايد تصريح شود. و (سايرحقوق و خواسته های اساسی يک به يک ذکر شده است

23مهر 58- موضع گيری مجاهدين درباره مسائل کردستان: مسأله کردستان هيچ راه حل قهرآميز ندارد. راه حل انقلابی و مردمی آن اساساً در به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت و اداره امور داخلی آنها در چارچوب خدشه ناپذير تماميت ارضی ايران خلاصه می شود

.30مهر 58- موضع مجاهدين دربرابر ولايت فقيه :
نشريه مجاهد شماره 7 در سرمقاله اش با عنوان «روحانيت شيعه بر سر دوراهی تاريخی» نوشت: «اگر روحانيت، امروز به مسئوليت تاريخی خود عمل نکند از صحنه تاريخ محو می شود...
در اسلام واقعی و ضدطبقاتی:
اولا: قشر خاصی به نام کاهن يا موبد يا احبار و رهبان وجود ندارد.
ثانيا: فقيه به معنای واقعی و قرآنی، زمين تا آسمان با آنچه امروز در نظر عوام است و عموما ازروی لباسش شناخته می شود تفاوت دارد.
ثالثا: در اسلام واقعی، بين ولايت و حکومت، و به عبارت ديگر بين رهبری و شکل اداره امور کشور (که قطعاً شورايی است) تفاوت وجود دارد. بايد ديد از آنچه در عمل از اين اصل (ولايت فقيه) بيرون می آيد استبداد تراوش می کند يا آزادی؟ موافقين ولايت فقيه از حرفشان چيزی بيشتر از حاکميت سياسی روحانيان بيرون نخواهد آمد».

23آبان 58- هشدار به مجلس خبرگان قانون اساسي  :مجاهدين در يک تلگرام فوری به مجلس خبرگان اعلام کردند، درصور تی که موارد زير به عنوان حداقلهای انتظارات مردمی و انقلابی از انقلاب ضدسلطنتی در قانون اساسی مراعات نشود، به چنان قانونی رأی نخواهند داد.
-         تصريح بر حاکميت مردم از طريق يک مجلس واحد و قانون واحد
-         اداره و تصدی تمام امور کشور از طريق شوراهای واقعی
-         اعاده حقوق مليتها و اقوام، مبنی بر تعيين سرنوشت و اداره تمام امور داخلی شان در چارچوب تماميت ارضی کشور تضمين آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قيام مسلحانه
-         محدود نمودن حقوق مالکيت و تصرف به چارچوب قرانی «کار»
-         منوط نمودن بهره وری از زمين و محصول به کسی که روی آن کار کرده است

اول آذر 58- مجاهدين و قانون اساسی رژيم: مجاهدين اعلام کردند به خاطر فقدان حداقل خواستهای سياسی و آرمانی مجاهدين در قانون اساسی مصوب خبرگان، در رفراندم قانون اساسی شرکت نمی کنند..
15دي58 -شرکت مجاهدين در انتخابات رياست جمهوري : با اعلام نامزدی مسعودرجوی در انتخابات رياست جمهوری، در فاصله بسيار کوتاهی، احزاب، سازمانها و گروهها و شخصيتهای مترقی، اقليتهای قومی و مذهبی، حمايت خود را از کانديداتوری و برنامه اعلام شده او ابراز کردند، گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف سياسی اعم از سراسری و منطقه يی و اقليتهای مذهبی، دهها انجمن و کانون معلمان، بيش از 80انجمن و کانون دانشجويی، بيش از 150کانون و تشکل کارگری، صدها انجمن دانش آموزی، صدها شورا و انجمن محلی، 500تن از اعضای هيأت علمی دانشگاههای ايران، صدها تن از اساتيد دانشگاهها و مدارس عالی کشور، از کانديداتوری و برنامه اعلام شده مسعودرجوی حمايت کردند

.20 دی 58- آزادی، فلسفه انقلاب - سخنرانی مسعودرجوی، دانشگاه تهران: مسعودرجوی در سخنرانی انتخاباتيش در دانشگاه تهران گفت: «مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نيست. بلکه تجمع امروز ما اساساً يادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، يعنی آزادی است. و کيست که نداند فلسفه هر انقلاب راستين در هرکجای جهان و به ويژه انقلابی که تحت رايت اسلام برانگيخته می شود در يک کلام باز هم آزادی است. همان کلمه يی که تمام رسولان و مصلحين، تمام انقلابيون بزرگ و شهيدان و همه اسيران با آن شروع کردند و با آن، به پايان رساندند.

29 دی 58- حذف كانديداتوري مجاهدين از دور انتخابات توسط شخص خميني: با رشد محبوبيت كانديداتوري مجاهدين در بين روشنفكران و دانشجويان و اقشار مختلف مردم ، رغم آن که قول داده بود اصلاً در اين انتخابات دخالتی نکند و به انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعودرجوی از کانديداتوری را صادر نمود

10بهمن 58- آينده انقلاب : خمينی و ديگر سران حكومت وقت ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هرچه مجاهدين را آزار و اذيت کنيم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعودرجوی، آخوندها را از ادامه حملاتشان عليه آزاديهای مردم برحذر داشت و با تکيه بر صبر و بردباری مجاهدين در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشکيلاتی صفوف مجاهدين خاطرنشان کرد: «وای به روزی که تصميم بگيريم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهيم.

اعلام كانديداهاي مجاهدين-1مرداد 58 كيهان

  
2اسفند 58 - شرکت در انتخابات مجلس شورای ملي :يك سال پس از 22 بهمن ميگذشت. مجاهدين باز هم به منظور استفاده از آخرين قطرات آزادی، با تمام قوا در انتخابات شرکت کردند. در آن شرايط، انتخابات مجلس شورای ملی پس از انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات رياست جمهوری، آخرين تجربه برای ادامه يک زندگی مسالمت آميز سياسی محسوب می شد.

نيمه اسفند 58- افشای رژيم ارتجاعی در سراسر ايران دربرابر تنگ تر شدن حلقه سركوب و محدود شدن فعاليت ها و آزادي ها : در شهرهای تبريز و رشت، ميتينگهای بزرگی برپا کردند که در هر يک از آنها صدهاهزارنفر از مردم شرکت داشتند. اين ميتينگها ابعاد حمايت مردمی مجاهدين را آشکار کرد. خمينی و سران رژيم از پيش در هراس از راه يافتن مجاهدين به مجلس، انتخابات را دومرحله يی کردند.

.5فروردين 59 - افشای تلاش رژيم برای قهر: به منظور جلوگيری از ايجاد تشنجها و درگيريهای بيشتر در فاصله بين مرحله اول و دوم انتخابات مجلس، مقدمه چينيهايی را که درجريان انتخابات برای به قهرکشاندن فضای سياسی صورت می گرفت، افشا کردند.

.6فروردين 59- غيرمسلح شدن مراکز سياسی مجاهدين : بار ديگر به بالاترين مسئولان اجرايی کشور هشدار دادند که دستهای مشخصی بر سر آنند که «با فتنه جويی و ايجاد درگيری و آشوب و هرج ومرج و رواج دادن واکنشهای خشونت بار، افق سياسی مسالمت آميز کشور را تيره و تار کنند؛ و با همه گير نمودن فضای خشونت به مقاصد خود دست يابند»، مجاهدين، تمام مراکز خود را غيرمسلح اعلام کردند.

.18فروردين 59- پيشگام جلوگيری از جنگ خارجي :مجاهدين درباره افرايش تنشهای سياسی بين رژيمهای ايران و عراق بر سر ادعاهای ارضی بين دو دولت اعلام کردند که ملاک حسن نيت و انقلابی بودن و مردمی بودن هر رژيمی در آن است که به جای زنده کردن زخمهای استعماری و دعاوی کاذب مالکانه به بنای چنان نظام سياسی و اجتماعی عادلانه و دموکراتيکی بپردازد که برای همه خلقهای درزنجير، سرمشق انصاف و برادری باشد.


19فروردين 59- افشای ترفند بحث آزاد :درحالی که باندهای ارتجاعی دست آموز بهشتی، تبليغ بحث آزاد می کردند و مجاهدين را به مناظره درباره مسائل ايدئولوژيک فرا می خواندند، مجاهدين در اطلاعيه يی افشا کردند که آخوندها با شعار بحث آزاد، منظوری جز «پنهان کردن چماق و پيچاندن آن در زرورق بحث آزاد» ندارند

11بهمن 57،كيهان دانشجويان هوادار مجاهدين 
.28فروردين59- هجوم خمينی به دانشگاهها :کلاسهای هفتگی مسعودرجوی در دانشگاه صنعتی شريف تهران به ميعادگاه 10هزارنفر از جوانان و دانشجويان مبارز ايران تبديل شده بود و خمينی که توان تحمل چنين استقبالی از مجاهدين را در دانشگاهها نداشت کمر به تعطيل دانشگاهها بست. مجاهدين با افشای اسنادی، توطئه چينيهای خمينی و بهشتی و ديگر سران رژيم، برای ايجاد اغتشاش، آشوب و به تعطيل کشاندن دانشگاهها را افشا کردند

.4ارديبهشت 59- دعوت به آرامش :درحالی که طی اولين ماه سال، در اثر 80 حمله وحشيانه عوامل خمينی به محلهای تجمع مجاهدين و مراکزشان، چندتن به شهادت رسيده و بيش از 100تن زخمی شده و صدها تن ديگر در زندانها به سر می بردند، مجاهدين در اطلاعيه يی خطاب به تمام نيروهای سياسی، به ويژه هوادارانشان، به حفظ آرامش فراخواندند و هر گونه اقدام هرج ومرج طلبانه را محکوم نمودند.
بنقل از سايت مجاهدين



شروع تصفيه دانشگاهها و توضيح افراد دست اندركار صحنه
اواخر زمستان 1358- چندين تحول در فضاي اجتماعي سياسي ايران

 مجاهدين كلاسهاي فشرده علم فلسفه و جامعه شناسي را در سطح 10000 نفره و بيشتر كه سپس توسط شركت
كلاس تبيين دانشگاه تهران - مسعود رجوي 
كنندگان تكثير شده و به سراسر شهرهاي ايران فرستاده ميشد آغاز كردند.
گسترش كلاسهاي تبين جهان در دانشگاه  (دراين لينك ميتوانيد ملاحضه كنيد)


هدف ازاين كلاسها ارتقاء سطح نگرش به جهان، فلسفه بودن و مسوليت انسان ، نقش آزادي در رهايي انسان و جامعه، نگرش و مقايسه ديدگاههاي مختلف فلسفي نسبت به انسان و مسوليت انسان درجامعه و شناخت علمي از شركت مردم در تصميم گيري ها بود. اين كلاسها كه رفته رفته گسترش نيز ميافت ، قشر دانشجو، استاد و حتي كارمندان را به خود جلب كرده و تا 16 جلسه ادامه داشت.
بدين ترتيب مجاهدين با گسترش آگاهگري در بين جوانان و دانشجويان ، براي خميني به عنوان تهديد بدتر از بمب خوشه اي اعلام شدند. براين اساس نيز طرح تعطيلي و تصفيه دانشگاهها از روشنفكران كه از قبل طراحي شده بود با جرا گذاشته شد.

خميني: خطر دانشگاه از بمب خوشه اي هم بالاتراست

اول فروردين59- خميني در پيامش بهمناسبت آغاز سال جديد, اعلام كرد «بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران بهوجود آيد... تا دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي».
او در همين پيام «طبقة روشنفكر دانشگاهي» را «بريده از مردم» خواند و تاٌكيد كرد: «اكثر ضربات مُهلِكي كه بهاين اجتماع خورده است از دست اكثر همين روشنفكران دانشگاهرفتهيي است كه هميشه خود را بزرگ ميديدند و ميبينند...» (روزنامة جمهوري اسلامي, 6فروردين 1359).
خميني چند ماه قبل در پيامش در روز 31شهريور 1358, به مناسبت بازگشايي دانشگاهها, «دانشگاه و دانشگاهيان» را «چراغ راه هدايت و راهنمايي ملت به سوي تعالي و سعادت و فضل و فضيلت» خوانده و از «استادان و دانشجويان دانشگاهي سراسر كشور»  تقدير كرده بود كه «مكانهاي علمي مقدّس خود  را به صورت دژهايي مستحكم و سنگرهاي شكست ناپذير درآوردند و از استقلال و آزادي ميهن عزيز خود دفاع نمودند...و دشمن خونخوار را دفع نمودند».




نامة مجاهدين به خميني درمقابل تنگ تر شدن فضاي دمكراتيك

5 فروردين1359 ـ بخشي از نامة مجاهدين بهخميني:
«...اين روزها در كوران انتخابات در صحنة سياست داخلي نيز شاهد بالاگرفتن اختلافات فرقهيي و حزبي و گروهي, مِنجمله برعليه مجاهدين خلق ايران هستيم... مجاهدين نيز بهمثابه دشمن تلقّي شده و گاه صراحتاً ”مَهدور الدَّم“ و ”بدتر از ساواكي“ و ”دشمن اصلي در داخل كشور و شايستة هرگونه سركوب“, معرّفي ميگردند...
مجاهدين خلق در آرزوي يك زندگي مسالمتآميز و تفاهمبارِ شورايي, كه فارغ از هرگونه تهديد و عمل و عكسالعمل ناخوشايند باشد, خود را مُحِقّ ميدانند كه بهمنظور نيل بهحدّاكثرِ وحدت كلمه و يكپارچگي ممكن, از محضر شما تقاضاكنند كه با ارشادات خود بهاين گونه نگرانيها خاتمه دهيد...»
 («مجاهد», شمارة 29, 10فروردين1358).

«بحران»- هشدار مجاهدين درمورد توطئه براي بستن سنگر مقاومت و افزايش سانسور


10فروردين1359 ـ «مجاهد» شمارة 29 ـ مقالة «بحران»:
 «... در اين ميان, وضعيت ما (مجاهدين) وضعيت بهخصوصي است, چرا كه هدف درجة اولِ بسياري از توطئهها و فشارها قرارگرفتهايم. دستهاي مشكوك و دستههاي معلومالحال سوگند خوردهاند كه با تزوير و تقلّب (آن هم در ابعاد نجومي) درهاي شوراي ملي را نيز بهرويمان ببندند... تهديد مسلّحانة روزنامة معلومالحال (=روزنامة جمهوري اسلامي) در شمارة 27 اسفند [1358] خود عليه مجاهدين و بعد هم اظهارات ركيك و ننگيني كه ... در رابطه با قضاياي ماه گذشتة قائمشهر در نيمروز سهشنبه گذشته در راديو صورت گرفت, نشان از بسياري چيزها دارد كه در آينده معلوم خواهد شد...»

اطلاعيه سازمان ملي دانشگاهي ها - حمله به دانشگاهها 
28فروردين1359-دانشگاه علم و صنعت به وسيله دانشجويان انجمن اسلامی تعطيل و پاسداران دانشگاه را محاصره كردند. اين شروع درگيريهادر تهران بود كه بعد به دانشگاههای ديگرشهرهای نيز كشيده شد

28فروردين1359- ازطرف حكومت وقت افرادي براي تصفيه مراكز آموزشي و دانشگاهها به شهرستانها فرستاده شدند از جمله هادي غفاري و امامي كاشاني براي تصفيه دانشگاه گيلان ، رشت و سپس بهشهر، اردبيل منجر به تعداد زيادي كشته و خمي از سوي دانشجويان گرديد. نقش ”تحكيم وحدت” دراين مانورها تعيين كننده بود.
بعدها روزنامه همشهري 28 دي 1381 دراين رابطه نوشت كه  بنيانگذران تحكيم وحدت عباس عبدی ،ابراهيم اصغرزاده، شكوری راد،حجاريان ، صادق زيباكلام وتعدادی ديگر بودند كه در سركوب دانشجويان مخالف خود شركت داشتند.فروز رجايی فر  مدير مسئول هفتنه نامه صبح دوكوهه( به سردبيری مسعود ده نمكی) از ياران دوره دانشجويی عبدی ، بعد از دستگيری عبدی در هفتنه نامه صبح دو كوهه نوشت" چهره فعال و پرتلاش عبدی را در واقعه پاكسازی دانشگاها از عناصرگروهكی و اتاق های جنگ گروهك های معاند با نظام اسلامی و جريان انقلاب فرهنگی در اردبهشت ماه سال 59 به خوبی به ياد دارم"

30فروردين1359-شورای انقلاب اعلاميه ای صادر كرد كه در واقع اجازه حكم حمله را داشت در ان امده بود:
"ستادهای عملياتی گروه های گوناگون، دفترهای فعاليت و نظاير اينهاكه در دانشگاه ها وموسسات اموزش عالی
مستقر شده اند  چنانچه ظرف سه روز از صبح شنبه تاپايان روز دوشنبه بر چيده نشوند  شورای انقلاب مصمم است كه همه باهم يعنی رئيس جمهور و اعضای شورا  ، مردم (نامي كه براي لباس شخصي ها بكار گرفته ميشد) را فراخوانده و همراه با مردم در دانشگاه ها حاضر شوند واين كانونهای اختلاف را برچينند؛
(اعلاميه شورای انقلاب اسلامی 30 فروردين59 )   

1 ارديبهشت 1359- شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود:
 «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...»

2ارديبهشت ـ بهگزارش خبرگزاري پارس, «بعد از سخنراني [تحريكآميز]جنّتي, امام جمعة اهواز, گروههايي بهستاد دانشجويان دانشگاه اهواز حمله كردند. در پي اين درگيري, جنّتي در يك پيام راديويي از مردم مسلمان اهواز خواست كه بهياري مردم مسلمان درگير در دانشگاه بشتابند. در اين درگيري 7 نفر كشته و بيش از صدنفر [بر اثر اصابت گلوله و ضربه كارد و سنگ] زخمي شدند».

2 ارديبهشت 1359-د ر شهرهای ديگر نيز در گيرها بسيار زياد بو د،در در گيرهای شيراز 491 نفر زخمی شدند.
”بعضي از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه شيراز انزمان عبارت بودنند از، ابراهيم نبوی ، محسن كديور، دكتر معين، مهاجرانی ، علوی تبارو مجيد محمدی. اين درگيری ها در مشهد نيز با زخمی شدن صدها تن ادامه داشت.  حزب  الله در اهواز اجساد كشته شدگان دردرگيريها را  در رود خانه كارون انداخته و عده ای از دانشجويان زندانی را اعدام كردند كه  از جمله اعدام شدگان اهواز دكتر نريميسا از فداييان بود.... تحكيم وحدت بعد از انقلاب فرهنگی، بر نامه شش ماده ئی صادركرد  كه دو موردش عبارت بود از ; حذف درسی ضد اسلامی و ضد انقلابی و اخراج استادان ضد انقلاب و ضد اسلام ؛-مجله فرهنگی لوح فروردين 78
خاطرات سياووش فرجي ارديبهشت 1382

2 ارديبهشت 1359- درهمين رابطه ،رفسنجانی درمصاحبه ای گفت "مد تها بود كه حوصله دانشجويان وفادار جمهوری اسلامی از جنجال گروها در دانشگاه به سر رسيده بود و دائماً به ما مراجعه می كردند كه كاری بكنيم.”
(كيهان 2 اردبهشت 59)

26 خرداد 1359-رفسنجانی با هماهنگی انجمن هايی اسلامی (دفتر تحكيم وحدت) صورت گرفت در دانشگاه تبريزدر يك  سخنرانی كه در باره مبانی اسلام و اهداف انقلاب داشت كه جلسه به هنگام پرسش وباسخ شلوغ  می شود و زدو خورد ميان موافقين و مخالفين انجام می گيرد.و رفسنجانی جلسه را ترك می كنند. 

27 خرداد 1359- دانشجويان حزب الله كه تعدادشان   250 تا300  نفر بود  تحصن كرده.و ساختمان مركزی دانشگاه را تصرف كردنددكتر فاروقی رئيس وقت دانشگاه تبريز ،

 27 خرداد 1359- حسن آيت دبير سياسی حزب جمهوری اسلامی در يك جلسه خصوصی می گويد"اين تصميمی كه گرفتيم ....... دانشگاها به اين صورت فعلی بايد تعطيل شود.
(انقلاب اسلامي ، شماره ۲۷ خرداد ) اين اظهارات درنواري به نام ”نوار آيت” كه مكالمات خصوصی حسن آیت، یکی از رهبران حزب جمهوری اسلامی درمورد توطئه حذف بني صدر صحبت ميكرد و در شماره ۲۷ خرداد روزنامه انقلاب اسلامی درج شد ، بيان يك حركت مهندسي شده توسط حزب جمهوري اسلامي زير نظر خميني ميكرد.  

درنقد و بررسي تحول ”انقلاب فرهنگي” در دانشگاهها علي افشاري مي نويسيد:
دکتر سروش آنگونه که در مصاحبه تلوزیونی در سال 1359 بعد از تعطیلی دانشگاه ها می گوید وی به همراه دکتر حبیبی و دکتر شریعتمداری در تقسیم کار انجام شده مسئولیت امور مربوط به دانشگاه، برنامه ریزی، ادغام، انحلال و تاسیس واحد جدید در صورت لزوم و در کل انقلاب آموزشی را بر عهده داشتند.
او در مصاحبه تلویزیونی دیگر می گوید: "از ابتدا که فریاد انقلاب فرهنگی در این مرز و بوم برخاست و دانشجویان متعهد و دور اندیش ما خواستار آن شدند که دانشگاه ما همگام با انقلاب اسلامی ایران حرکت کنند. از ابتدا آنچه که در ذهن زبان و ضمیر دانشجویان بود و خواست همه ملت انقلابی ما بود، این بود که دانشگاه ها سرتا پا عطر و بوی اندیشه اسلامی را بخود شان بگیرند و این گلستان، گلستان معطری باشد تا هر گاه که جوینده ای که وارد آن بشود از همان ابتدا مشامش به بوی این عطردلنواز عطر آگین شود. بنابراین از ابتدا امام امت هم که فرمانی صادر کردند برای تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، آنچه را که هم ایشان به ما توصیه کردند و امر کردند همین بود که هر چه در اسلامی تر کردن فضای دانشگاه و پی افکندن چنان بنیان الهی ما بکوشیم. در حقیقت به یک معنا تمام اقداماتی که ستاد انقلاب فرهنگی کرده و می کنه همه اش را می توان در داخل همین چهارچوب قرار داد و محکوم همین حکم اصلی و عمومی دانست که چه در آنجایی که دانشجو می گزینیم، چه استاد انتخاب می کنیم، کتاب ترجمه می کنیم یا کتاب تالیف می کنیم، رشته ای را تعطیل می کنیم یا رشته ای را باز می کنیم و یا تغییراتی را در برنامه های درسی می دهیم.... ما بر زمینه اسلامی کردن دانشگاه کوشش کرده ایم ضمنا نیروی متعهد مدرس برای دانشگاه ها تربیت کنیم."
علی افشاری روزآنلاين 13 ارديبهشت 1391

شهادت نسرين رستمي
30فروردين1359 ـ در يورش چماقداران و پاسداران مسلّح به  دانشگاه شيراز كه حوالي ساعت4 بعدازظهر پيش آمد, نسرين رستمي, از هواداران مجاهدين,  از ناحيهٌ كمر مورد اصابت گلوله قرار گرفت وبه سختي مجروح شد و بهبيمارستان سعدي شيراز منتقل شد. اما, تلاش پرستاران و پرسنل بيمارستان مؤثّر واقع نشد و چند روز بعد به شهادت رسيد.

«گذشتة بي افتخار» دانشگاهها!
1 ارديبهشت 1359ـ شمار كشتهها و زخميهاي دانشگاهها در چهار روزِ از پيش تعيين شده (29فروردين تا اول ارديبهشت) طبق گزارش روزنامة انقلاب اسلاميِ اول ارديبهشت 1359 (روزنامة بنيصدر, رئيس جمهور وقت) چنين بود:
 «دانشكدة بابلسر 30زخمي, دانشگاه شيراز 310 زخمي, دانشكدة تربيت معلم تهران 100زخمي, دانشگاه مشهد 400زخمي و يك كشته, دانشگاه تهران 491 زخمي و 3كشته, دانشگاه جُندي شاپور 700زخمي و 5كشته, دانشگاه سيستان و بلوچستان 50زخمي و يك كشته, دانشگاه گيلان 7كشته و صدها زخمي و...»
2ارديبهشت ـ بهگزارش خبرگزاري پارس, «بعد از سخنراني [تحريكآميز]جنّتي, امام جمعة اهواز, گروههايي بهستاد دانشجويان دانشگاه اهواز حمله كردند. در پي اين درگيري, جنّتي در يك پيام راديويي از مردم مسلمان اهواز خواست كه بهياري مردم مسلمان درگير در دانشگاه بشتابند. در اين درگيري 7 نفر كشته و بيش از صدنفر [بر اثر اصابت گلوله و ضربه كارد و سنگ] زخمي شدند».


 خطر دانشگاه از بمب خوشه اي هم بالاتراست !

1 اردیبشهت ۱۳۵۹- خميني خطاب به نيروهاي حزب جمهوري اسلامي حامي انقلاب فرهنگي در حسينيه :
”ما از حذف اقتصادي نمي ترسيم، ما از دخالت نظامي نمي ترسيم ، اون چيزي كه ما را مي ترساند وابستگي فرهنگيست، ما از دانشگاه استعماري مي ترسيم”
من از تمام جوان‌ها خواستارم کارشکنی نکنند و مقاومت نکنند و نگذارند که اگر مقاومت کردند ما تکلیف آخر را برای ملت تعیین می‌کنیم. این‌ها که درگیری ایجاد می‌کنند و زحمت برای دولت و ملت ایجاد می‌کنند طرفدار غرب و شرق هستند. ما می‌خواهیم که اگر ملت ما در برابر غرب ایستاد دانشگاه‌های ما هم مقابل غرب بایستد. اگر ملت ما مقابل کمونیسم ایستاد تمام دانشگاه‌های ما هم مقابل کمونیسم بایستد.
 برخی به اشتباه فکر می‌کنند که منظور از علم دو قسم است مثلا هندسه اسلامی وهندسه غیر اسلامی و یا فکر می‌کنند قرار است در دانشگاه فقه و اصول که ‌شأن مدارس قدیمه است تدریس شود. خیر آنچه ما می‌گوییم این است که دانشگاه ما وابسته است. دانشگاه ما استعماری است. نمی‌تواند نیاز‌های کشور را تأمین کند. برای همه چیز از پزشکی گرفته تا امور فنی باید به غرب وابسته باشیم. ما می‌گوییم در این پنجاه سال فرآورده‌های دانشگاه را برای ما عرضه کنید. در این پنجاه سال دانشگاه‌ها مانع ترقی فرزندان این آب و خاک است. ما می‌گوییم دانشگاه ما تبدیل شده است به میدان جنگ تبلیغاتی. ما می‌گوییم اگر جوان‌های ما علم پیدا کرده‌اند، اما تربیت ندارند یا تربیت شده به تربیت اسلامی نیستند. آنهائی که تحصیل می‌کنند برای این است ورقه‌ای به‌دست بیاورند و سربار ملت بشوند. آنطور نیست که بر حسب احتیاجات ملت رفتار کند. اگر دانشگاه ما تربیت اسلامی و اخلاق اسلامی داشت میدان زد و خورد عقایدی که مضر به حال این مملکت است نمی‌شد. دانشگاه‌ها باید تغییر بنیانی پیدا کند و باید از نو ساخته شود تا جوانان ما بر اساس تربیت اسلامی پرورش یابند.»
(روزنامه جمهوری اسلامی مورخ ۲/۰۲/۱۳۵۹ ص ۱۲

1 اردیبشهت ۱۳۵۹- گروههاي فشار نیرو‌های هوادار حکومت و گرو ه‌های فشار از روز دوشنبه جلوی دانشگاه تهران جمع شدند و به درگیری با دانشجویان دگر اندیش پرداختند. تقریبا اطراف دانشگاه تهران حالت میدان جنگ پیدا کرده بود. طرفین به طرف یکدیگر سنگ پرتاب می‌کردند. مواد احتراقی نیز استفاده می‌شد. شورای انقلاب ورئیس جمهور مردم را دعوت کرد که در روز سه شنبه دوم اردیبهشت در دانشگاه تهران حضور پیدا کنند. با حضور جمعیت در دانشگاه و فعالیت کمیته‌ها و پاسداران آخرین مقاومت‌ها هم تمام شد و تمامی دفا‌تر گروه‌های سیاسی در دانشگاه تهران وشهرستان‌ها تخلیه شد.
2 اردیبهشت 1359- روزنامه جمهوری اسلامی خبر از صدور نامه‌ای از اساتید مسلمان دانشگاه‌ها داد که از آیت الله خمینی درخواست تشکیل شورایی عالی برای مدیریت انقلاب فرهنگی کردند. اما این روزنامه اسامی اساتید امضاءکننده را ذکر نکرد... برخی از دانشجویان عضو انحمن اسلامی به دلیل عضویت همزمان در کمیته‌ها و سپاه مسلح به سلاح گرم بودند. همچنین به دلیل برخورداری از حمایت‌های امنیتی، نظامی و قضائی امکان بیشتری برای استفاده از سلاح گرم داشتند..
علی افشاری روزآنلاين 13 ارديبهشت 1391

7 اردیبشهت ۱۳۵۹-آیت الله محمد رضا مهدوی سرپرست کمیته مرکزی انقلاب اسلامی با صدور بیانیه‌ای دانشجويان كوي دانشگاه و مضروبين را مصبب اختشاشات معرفي كرد درحالي كه گزارشات حاكي از ورود نفرات لباس شخصي و چماقدار به محوطه دانشگاه بود . اين عمل ، قربانيان را ضارب و ضاربين را قرباني معرفي ميكرد:
پس از اعلام حفاظت دانشگاه‌ها توسط کمیته مرکزی انقلاب اسلامی، پاسداران کمیته مرکزی علی رغم انواع و اقسام توهین‌ها و مارک‌ها از جانب نیرو‌های درگیر و نیز تیراندازی مکرر از داخل دانشگاه با صبر انقلابی و بردباری فراوان به تیراندازی مترصدین درگیری و تشنج پاسخ نداده و ‌‌نهایت تلاش و کوشش خود را مبنی بر عدم درگیری و جلوگیری از ایجاد جو شایعه و ترویج دروغ و تهمت به‌کار بردند.... عمده تلاش این گروه‌ها:
۱- ایجاد درگیری و به‌وجود آوردن جو تبلیغی و احتمالا ایجاد ۱۶ آذر بر علیه جمهوری اسلامی ۲- ایجاد درگیری عمده و همه جانبه با پاسداران که بحمدالله این توطئه خنثی شد.
دلائل ادعای فوق به‌شرح زیر است:
الف- تیراندازی از داخل دانشگاه به‌سمت پاسداران مستقر در اطراف دانشگاه
ب- تحریک احساسات مردم و استفاده تبلیغی به نفع خود
پ- پخش شایعه کشته شدن ۶۰ نفر در دانشگاه و توطئه احتیاج مبرم به خون در بیمارستان‌ها
ج- حمل تابوت‌های خالی بر دست و نمایش تشییع جنازه شهید
چ- سنگربندی درون دانشگاه و آتش زدن و از بین بردن وسائل دانشگاه تربیت معلم که از دسترنج مردم ایران تهیه شده است
د- نوشتن انواع توهین و فحش‌ها خطاب به پاسداران روی پلاکارت‌ها و تراکت‌های مختلف
ل- اشغال درب غربی دانشگاه و دو مورد حمله به پاسداران و خلع سلاح آن‌ها
م عدم تخلیه دانشگاه تا آخرین دقایق مهلت مقرر توسط شورای انقلاب
ن- از بین بردن سیستم صوتی نماز جمعه در محوطه دانشگاه

حمايت مهندس بازرگان از كانديداتوري مسعود رجوي

16 ارديبهشت1359:  «خواهران و برادران همشهري تهران و حومه, در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز براي دور دوم انتخابات بهپاي صندوقها ميروند, براي تاٌمين وحدت و حقوق گروههاي اقليت, اميدواريم آقاي مسعود رجوي كه معرّف جناح پرشوري از جوانان باايمان ميباشد, نيز بهمجلس راه يافته, موفق بههمكاري صادقانه با گروههاي با حُسن نيّت و در خدمت بهخدا و خلق بشود ـ مهدي بازرگان» (مجاهد, شمارة 58, 17ارديبهشت 59).

اردیبشهت ۱۳۵۹- پاسخ  بهشتي به خبرنگاران خارجی که از او می‌پرسد نظر شما نسبت به تصادم جمعیت انبوهی (حزب‌اللهی‌ها) که در خیابان‌ها بودند با دانشجویان چیست؟

بهشتي: «آیا فکر می‌کنید تشکیلات خاصی سیاسی در ایران به‌نام حزب الله وجود دارد! اشتباه می‌کنید. این‌ها ملیون‌ها نفری هستند که در خیابان‌ها انقلاب را به ثمر رساندند و اکنون یک اقلیت کوچک با آنها درگیری پیدا کرده است. البته ما موظفیم جلوی درگیری را بگیریم. آنچه رخ داد قصه معارضه یک تشکیلات سیاسی با تشکیلات سیاسی دیگر نبود قصه معارضه یک تشکیلات سیاسی کوچک با یک اکثریت و یک ملت بود.
(حزب الله ، لباس شخصي ها و چماقداران را اكثريت و يك ملت معرفي و دانشجويان كوي دانشگاه را معارض و تشكيلات كوچكي معرفي ميكند كه چنين بسيج و طراحي براي حذف آنها ضروري مي نمود)
بهشتي : ایادی صهیوینزم و امپریالیزم و همچنین ایادی مزدور قدرت‌های سیاسی دیگر می‌کوشند در صفوف یکپارچه ملت ما رخنه کنند، می‌کوشند تا ملت و دانشجو را در مقابل هم قرار دهند. در حالی‌که این‌طور نیست. ملت در برابر دانشجو قرار ندارد مسئله این است که یک اقلیتی چه در دانشگاه و چه در بیرون دانشگاه در برابر اکثریتی قرار دارد و این‌ها می‌خواهند این مسأله را تحریف کنند.
(روزنامه جمهوری اسلامی، ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۱۰)
توضيح : درآنزمان هركس افشاگري ميكرد البته بعنوان ”ايادي صيهونيسم و امپرياليزم ” معرفي ميشد

23 خرداد 1359-  خميني : ”دانشگاه در قبضه منافقين بود . هرچه بر سربشر ميايد ، از عمل ميايد.”

27آذر 1359-خميني :  تمام اين مصبيتهايي كه براي بشر پيش  آمده از دانشگاها بوده است. ريشه اش ازاين تخصصهاي دانشگاهي بوده است. و اين همه ابزار فناي انسان و اين همه پيشرفتهايي كه به خيال خودشان درابزار جنگي دارند ، اساسش از دانشمنداني بوده كه از دانشگاهها بيرون آمده اند.

پاييز 1361- ”اين انجمنها بايد دقت كنند كه منحرفين درآنها نفوذ نكنند.. شما مطمين باشيد اين منحرفين و منافقين كه دستشان كوتاه شده است ، ميخواهند در دانشگاه كه مركزعلم و كمالي انساني است ميخواهند نفوذ كنند..”

آمار سرانگشتي  نتيجه سركوب دانشگاهها

در حد فاصل تعطیلی دانشگاه در 14 خرداد 1359 تا بازگشاییآن در مهر 1362، 57 هزار دانشجو (30 درصد جمعیت دانشجویی کشور) و قریب به 8600 استاد (قریب به پنجاه درصد هیات علمی) از دانشگاه ها به دلیل گزینش عقیدتی و سیاسی پاکسازی شدند. ما به نظر می رسد این آمار ها اغراق بر انگیز و غیر واقعی است. وزارت علوم جمعیت دانشجویی کشور در سال 1359 را 200هزار نفر و تعداد هیات علمی در تمامی موسسات آموزش عالی را 12000 نفر اعلام کرد. وزارت علوم به ستاد انقلاب فرهنگی تعداد اساتید تصفیه شده را 700 نفر اظهار داشته بود
علی افشاری روزآنلاين 13 ارديبهشت 1391


تصفيه دانشگاهها بنقل از استاديد و دست اندركاران

دكتر ملكی اولين رئيس آزاده دانشگاه تهران واقعيت را بيان می كند و میگويد 
 در انتخاباتی كه برای شوراهای هماهنگی(دانشگاه تهران) تشكيل شد؛ تمام كانديداها يا وابسته به مجاهدين خلق ويا وابسته به فدايی ها و چپ ها بودند و اين برای حزب جمهوری اسلامی كه چهار روز بعد از انقلاب به وجود آمده بود و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی  قابل تحمل آنها نبود.انها وقتی ديدند همه چيز به غير از دانشگاه در اختيار انان است نقشه كشيدند........ كه دانشگاه ها بايد بسته شوند.
(اند شيه جامعه شماره 25\26 \  27   سال   1381 )

همچنين مصاحبه دكتر محمد ملكي با مجله لوح يك وجه ديگر ازاين تصفيه را بيان ميكند : پاکسازی اساتید پس از انقلاب، قبل از انقلاب فرهنگی، شروع شد. دکتر محمد ملکی ، از نیروهای ملی- مذهبی و رئیس اسبق دانشگاه تهران، در این خصوص گفته است: " شورای انقلاب به دانشگاه بخشنامه کرد استادانی که مقام های کلیدی حکومت شاه بوده اند حق تدریس ندارند. لیستی تهیه کردیم و حدود صد اسم به دفتر نخست وزیر فرستادیم، کسانی که اگر هم می آمدند دانشجویان قبولشان نمی کردند و تشنج درست می شد"
(مجله لوح، شماره هفتم ، 1378.)

طرح انقلاب فرهنگي يا كودتاي ضد فرهنيگ در دانشگاه كه سنگر آزادي بوده ؟

سید صادق محصولی ، عضو شورای مرکزی آن زمان انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت گفته است:
"كل دوستان يكی از دلواپسی‌هايشان اين بود كه بالاخره چه كار می ‌شود كرد. هر روز اين قضيه تشديد می ‌شد و عرصه براي بچه‌هاي طرفدار انقلاب در دانشگاه‌ها تنگ تر می ‌شد و روز به روز هم قضايا به شكلی پيش می ‌رفت كه در واقع گروه‌هاي مخالف انقلاب دائماً به اسم يك حزب جديد می ‌آمدند و از دانشگاه به عنوان مركز ستادشان اتاق يا سالن می ‌گرفتند و اين داشت به صورت قانون می ‌شد. يك قانون نانوشته كه هر كسی يك حزب اعلام كرد می ‌تواند يك دفتر از دانشگاه بگيرد و همين طور بدون هيچ كنترلی پيش می ‌رفتند. یعني يك نوع حاكميت گروه‌ها بر دانشگاهها بود، نه حاكميت انقلاب بر دانشگاه‌ها. براي اينكه اين حاكميت تغيير كند و به حاكميت انقلاب بر دانشگاه تبديل شود، مستلزم اين بود كه يك توقفي در وضعيت موجود ايجاد شود تا از يك طرف ، به لحاظ آموزشی كه عرض كردم تمام متون ، سيستم و روش‌ها، با آن محورهايی كه آنها دنبال می ‌كردند تغيير كند و از طرف ديگر به دنبال اين بوديم كه يك جو مناسب براي كار آموزشی پيش آيد، يعنی دانشگاه از حالت سياست زده صرف و آن هم مركزی عليه انقلاب نه در جهت انقلاب، تبديل شود به يك مركز آموزشی در خدمت انقلاب. ...
”نگاهي به تراژدي انقلاب فرهنگي” عبدالكريم سروش 25خرداد
براساس گفتگوي كه آقاي سروش نيز دراين خصوص انجام داده اند ، وي از مسولين و مجريان اين كودتاي فرهگي بوده است. مصاحبه اقاي سروش را در اين لينك مشاهده فرماييد . 

میر حسین موسوی که در همان زمان عضو شورای انقلاب بود در مورد پاکسازی دانشگاه ها از اساتید و دانشجویان خصوص گفته است: "من در زمان انقلاب فرهنگی هيچ مسووليتی نداشتم و هنوز نخست وزير نشده بودم اما در آن دوران با توجه به شرايط کشور و دستور حضرت امام افرادی چون شهيد باهنر، شمس آل احمد، سروش و تعدادی ديگر مامور اين مساله شدند. سوالات شما به عنوان يک دانشجو بايد دقيق و مبتنی بر واقعيات تاريخی باشد اما به هر صورت من واقعاً ارتباط موضوع انقلاب فرهنگی با خودم را حس نکردم و در اين باره هيچ سند و مدرکی هم وجود ندارد"[106].
اما مذاکرات شورای انقلاب به گونه ی دیگری است. در آن جلسات مهندس میر حسین موسوی تنها کسی بود که از ضرورت "انقلاب فرهنگی" از طریق حضور توده ها در دانشگاه ها سخن گفت"[107].
”نگاهي به تراژدي انقلاب فرهنگي” عبدالكريم سروش 25خرداد


 محمد علی سید نژاد عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم، درباره ی وضعیت دانشگاه ها در آن زمان گفته است:
پس از انقلاب فکر تأسیس دفتر تحکیم وحدت را با محسن میردامادی و عسگرزاده در میان گذاشته و آنها از این طرح استقبال کرده و بدین ترتیب انجمن های اسلامی شکل می گیرند. سپس به این فکر می افتند که در جمع شان نماینده ی امام وجود داشته باشد. رأی گیری می کنند و در مجمع عمومی علی خامنه ای، بنی صدر، موسوی خوئینی ها، محمد مجتهد شبستری، حسن حبیبی و حبیب الله پیمان بیشترین رأی را می آورند.اما آیت الله خمینی می گوید به هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای مراجعه کنند. همه ی این افراد را به جلساتی دعوت می کنند تا نظراتشان را درباره ی خطراتی که انقلاب را تهدید می کنند، بیان کنند. در این جلسات ابراهیم اصغرزاده،محمود احمدی نژاد، میرعمادی، بی طرف، و چند تن دیگر شرکت داشته اند. تحکیمی ها به دو گرایش فرهنگی(منظور حذف است)  و سیاسی(پلی تکنیک و شریف) تقسیم می شوند. گرایش سیاسی تصرف سفارت آمریکا را پیشنهاد می کند که رأی نمی آورد. به همین دلیل به طور مستقل تحت عنوان دانشجویان پیرو خط امام اقدام می کنند.بقیه انتخابات مجدد برگزار می کنند تا شورای مرکزی تحکیم تکمیل گردد. این بخش که گرایش فرهنگی داشت، به دنبال تحول نظام آموزشی می رود تا سلطه فرهنگی را محو نماید. سید نژاد به نمایندگی از جمع با بهشتی، باهنر، رجایی و دیگر اعضای شورای انقلاب دیدار می کند. می گوید: "غالباً این ایده مورد استقبال قرار می‌ گرفت. اما این ایده تا عملیاتی شدن فاصله داشت". سپس در کمیته ی فرهنگی دفتر تحکیم: "تجارب کشورهای سوسیالیستی و غیر سوسیالیستی را مورد مطالعه قرار دادیم، از جمله حرکت‌هایی را که در کشورهای شرقی چون ایران بوده‌است، نیز بررسی کردیم".پیام نوروزی آیت الله خمینی، "حجت" را بر آنها تمام می کند. با رجایی صحبت می کنند "و ایشان بسیار از ایده‌ی تعطیلی دانشگاه‌ها استقبال کردند و هنگامی که گفتیم که دانشگاه‌های مختلف در این رابطه اختلاف نظر دارند؛ ایشان گفتند اگر نتوانستید دانشگاه‌های دیگر را هماهنگ کنید، من خودم، شخصاً آمادگی آن را دارم که بیایم و در سالن 17 شهریور دانشگاه تربیت معلم، تعطیلی این دانشگاه را اعلام کنم". بدین ترتیب فرایند "عملیاتی" شدن انقلاب فرهنگی آغاز می شود. یک ساختمان متعلق به یکی از دیپلمات ها در پشت سفارت آمریکا به دفتر این امر تبدیل می شود. طرح انها به وسیله ی مجاهدین ربوده و در مجاهد افشا می شود. طرح فوریت پیدا می کند و  دوم اردیبهشت روز تعطیلی دانشگاه ها  معین می شود. سیدنژاد به عنوان نماینده ی انجمن های اسلامی دانشگاه ها،بیانیه ی آغاز انقلاب فرهنگی را پیش از خطبه های نماز جمعه ی تهران قرائت می کند
”نگاهي به تراژدي انقلاب فرهنگي” عبدالكريم سروش 25خرداد


درمورد دست اندركاران اين تصفيه خونين بحثهاي مختلفي درگرفته و اتهمات زيادي دست اندركاران بعدها بر عليه يكديگر چه در مقالات و چه در سخنراني هاي مختلف زده اند . درمورد شركت مستقيم عبدالكريم سروش نيز اسماعيل خويي مطلبي نوشته است كه جا دارد دراينجا قسمتي از آنرا مرور كنيم :

بزرگترین جنایت اجتماعی و تاریخی”- اسماعيل خويي

نخستین و واپسین باری که شما را از نزدیک دیدم در روزی بود، چند ماه ‌یا نزدیک به یک سالی پس از انقلاب ِ ملّاخور شده‌ی ۲۲ بهمن ۱٣۵۷، که، همراه با مردی که "حاج آقا" می ‌خواندیدش، و ریش انبوه و موی ژولیده‌ای داشت و کت و شلوار ِ تیره رنگ و خاک‌آلودش به تن او زار می زد، به دانشگاه تربیت معلم آمدید.استادان آن دانشگاه مرا به سخنگویی‌ی خود بر گزیده بودند تا با شما و همکارتان درباره‌ی "انقلاب فرهنگی"‌ ی نزدیک شونده گفت و گو کنم.در سراسر گفت و گو، که هیچ دراز هم نبود، شما خاموش بودید و به ‌یاد دارم، چهره‌ی شما بر افروخته و سرخ بود، ندانستم از شور و شادی‌ی پیروزی‌ی انقلاب یا از شرمندگی از کاری که بر دوشِ هوش و وجدان ِ خویش گرفته بودید. فشرده‌ی سخنان من بدین معنا بود، رو به شما: "- آقای دکتر! استقلال دانشگاه‌ها از دولت یکی از اصولی ست که نزدیک به هیچ کشوری در جهان نیست که آنها را نپذیرفته باشد. شاه نیز این اصل را جز یکی دو بار، در سراسر سال‌های فرمانفرمایی خود، زیر پا نگذاشت. سخن، این روزها، بر سر "پاک سازی‌ی اسلامی" ی دانشگاه‌های ماست.همکارانم به من گفته اند به شما بگویم: امیدوارم بدانید چه کار دارید می‌ کنید. اگر دانشگاه مستقل نباشد، پای پلیس و ارتش بدان باز خواهد شد؛ و بدتر از این، بسا که تصمیم‌گیری درباره‌ی کارهای دانشگاهی به دست کسانی بیفتد که هیچ دانشی از دانشگاه ندارند." همکار شما، "حاج آقا"، که روی سخن را به خود گرفته بود، و صدایش آهنگِ زنگ دارِ سخن گفتن ِ پا منبری‌ ها و خطیبان دینی را به ‌یاد من می آورد، در پاسخ ِ من سخنانی گفت بدین معنا که: " این حرف ها ـ حضرت آقا! ـ حرف‌های فرنگی ‌ست و به درد ما نمی ‌خورد. مملکت اسلامی ‌ست. و حکومت اسلامی وظیفه دارد که همه‌ی چیزها و همه‌ی کارها را یک‌جا زیر نظر داشته باشد. "استقلال دانشگاه" دیگر چه صیغه‌ یی‌ ست؟! دانشگاه مگر برای خودش، خدای نخواسته، مملکتی مستقل است در درون مملکت اسلامی؟!" دو تن از همکارانِ ارجمندم همراه من بودند. نامی از ایشان، در اینجا، نمی برم، اما، و نمی‌ نویسم واکنش هر یک، در بازگشت از آن "نشست" چه و چگونه بود. "چرا"ی اش را "حاج آقا‌"تان می داند. "بروید از (خودِ او) به... پرسید"! دیری نپایید که دانشگاه را‌، در سراسر کشور بستند. و دیری نگذشت که مرا "از آن مدارسه بیرون رفتیم"! رییس کارگزینی‌ی دانشگاه به من پیام داد که تو "نخستین دانشیاری بودی که از دانشگاه اخراج"ات کردند. و من این ستم را از چشم شما و همکاران‌تان در برنامه‌ریزی‌ی "انقلابِ فرهنگی" می ‌دیدم و می بینم."پاک سازی دانشگاه‌ها و بازسازی‌ی اسلامی"ی سراپای دستگاه آموزشی‌ی کشور، به گمانِ من، یکی از تبهکاری‌های تاریخی‌ی فرمانفرمایان آخوند است که، در بر آیندهای شوم و دیرمانِ خود، هیچ، هیچ کوچک‌تر از دیگر تبهکاری‌های فرهنگ‌کُشانه و مردم خوارانه و ایران ستیزانه‌ی این فرمانفرمایان نیست"

0 comments:

ارسال یک نظر