پست‌های پرطرفدار


۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه

واژه ها : دجالگري


دجالگري
واژه المسیح الدجال (در عربی به معنی مسیح دروغین) ۴۰۰ سال پیش از اسلام برای ترجمه (Mšīḥā Daggālā) از
سریانی به عربی استفاده شده‌است؛ که معادل یونانی آن (antichristos) و معادل فارسی آن ضدمسیح است.[۱] در روایات اسلامی دجال در آخرالزمان و پیش از قیام مهدی از شرق و احتمالاً از خراسان ظهور می‌کند(2) و با انجام کارهای شگفت‌انگیز و معجزاتی جمع زیادی از مردم را می‌فریبد.
دجال در اورشلیم ادعای خدایی می‌کند و سرانجام پس از حکمرانی به مدت چهل روز یا چهل سال به دست عیسی مسیح یا مهدی یا هر دوی آنها به هلاکت می‌رسد.[۲]
کلمه دجال در لغت، صيغه مبالغه، برگرفته از دجل به معني دروغ و خدعه و نيرنگ است .



ويژگي هايي كه از دجال توصيف ميكنند بسيار مشابه به آنچه است كه درطي 35 سال حكومت خميني از او و دنبال رو هاي او ديده ايم:
يك چشم و يكسويه نگر يعني بسيار قشري و د گم است. جلو او ديواره يي از اوهام و دود و آتش است و وعده مي دهد كه در پشت سر، نان و بركت بسيار همراه دارد. بر خري سوار است و ولايت دارد كه از هر موي آن آوايي افسو ن كننده برمي خيزد و سرگينش، نقل و نبات جلوه ميكند.
مسيحيان دجال را ”مسيح دروغين” ميخوانند چرا كه دشمن و ضدمسيح است اما خود را در جاي مسيح ”روح خدا معرفي ميكند.   در رساله اول يوحنا”روح دجال”  روحي است كه عيساي مجسم ر انكار كند و آن دجال است.
در روایت‌های شیعه نیز گفته‌های زیادی در مورد دجال به چشم می‌خورد و اینچنین گفته شده آست که وی در زمانی که مردم گناهان زیادی را انجام دهند و نیکی را بد و بدی را نیک بدانند، ظهور خواهد کرد.
مسلمانان دجال را ”رأس الكفر” ، سردمدار حق ستيزي، ضد خدا و دشمن خدا مي دانند. گويي كه تجسم همان روح پليد شيطان است. در خبر است كه سرانجام قائم منتظَر، كه عيسي مسيح ياري كننده و ياور اوست، دجال را ازپادرمي آورد و مهلت شيطان بر فرزند انسان، اين چنين پايان مي يابد .

درايران و رژيم كنوني بحث دجالگري به چه معني است ؟

درايران فعلي و بعداز بسرقت رفتن انقلاب مردم در سال 1357، و باورود خميني به حاكميت مردم بحث دجالگري عينيت يافت.
معمولا كسي نمي تواند چوب پنبه را با رنگ آميزي به جاي فولاد آبديده عرضه كند .
اما خميني ”ارتجاع خلص” را ”انقلاب ناب” جا زد به نحوي كه خميني را درجهل مركب ”انقلاب ترين مرد جهان” خواندند.
وبدين روال تلاش كردند تا ولايت يزدي و خميني خامنه اي را با حكومت عدل علي و با سرپرستي پيامبراكرم  بر اجتماع انساني مقايسه كنند.
دراينجاست كه جنگ معاني و مفاهيم درعين و در صحنه عمل به خوبي مشخص است.
 با استفاده ازدين و تحت نام ”پيامبر اكرم”  و ”اسلام جايگذين خدابرروي زمين” ، خميني راه دجالگري رادرتماميت آن براي غصب حاكميت مردم بكار گرفت. اسلامي به مردم معرفي كرد كه نه تنها از محتوا خالي بلكه فرهنگ و ارزشهاي ضد اسلام و به قولي ”يزدي” را در جامعه شرعي و قانوني كرد. 
او هرگونه صدايي را كه حق و حقيقت را فرياد ميزد تحت عنوان ”نفاق” سركوب كرد. حرفش از ابتداي انقلاب 1357 مشخص بود كه كسي كه امامت و ولايت او را نپذيرد و درعين حال ادعاي اسلام داشته باشد منافق است.
درجهان بيني توحيد پيامبر اكرم خصلت ويژه سرچشمه عشق و معرفت و رهايي است . آيت رحمت است و برهمه جهانيان ونه فقط بر مسلمانان واعراب يا قوم و طايقه خويش . در اين جهان بيني دين تحميل نيست و هيچ اجباري برآن مقيد نشده است. پايه انسانيت بر منبني ”آزادي واختيار” هر بني بشرتعيين ميشود.  شاخص تعيين مدار انسانيت نيزبراساس دوري و نزديكي هر فرد به شاخص خوبي و نيكي درجمع بشريت و بروز استعدادت بي نهايت نهفته در انسان تعيين ميشود و نه ”كافر بودن به دين و مذهب ” و يا قوميت، اصليت، جنس، رنگ پوست  و نژاد و سطح تخصص و علم و دانش.
بحث توحيد راجداگانه در يك سرفصل ديگر به تفصيل باز خواهيم كرد. 

حرف مجاهدين از ابتدا با خميني چه بود؟

مجاهدين در اولين موضع گيري خود پس از آزادي از زندان خطاب به خميني نوشتند:

اسلام ما با شما سراپا متفاوت است . اسلام ما با شما در مورد آزادي و حق حاكميت مردم و استثمار و مقولات تكامل و ديالكتيك و بهر هكشي و حقوق مليتها ب هويژه مردم كردستان و منطقيا روسري يا توسري در دوطرف طيف قراردارد.” (1)
از كتاب استراتژي قيام ص 33

سوال مجاهدين از خميني همواره اين بوده و هست و خواهد بود كه اگر شاخص و راهنما طبق نص صريح نثقلين، كتاب خدا (قرآن) و عترت پيامبر خداست، لطفا بگوييد كه قرآن كتاب علم و انقلاب است يا جهل و يا ارتجاع؟ كتاب آزادي است يا استبداد و خود كامگي؟  كتاب راهنماي دزدي و دد منشي و دجالگري است يا منادي قسط و عدل ورحمت؟ اجتهاد و ديناميسم ومحكم و متشابهو ثابت و متغير دارد يا ندارد؟ بهره كش است يا ضد بهره كشي است ؟

دجالگري چگونه خود را به شكل ماكياوليسم سياسي در جامعه ايران رشد داد ؟

از ابتداي ورود خميني به جامعه ايران و با توجه به اينكه عموم مردم شناختي از اين قشر قرون وسطايي و خشك مغز نداشتند، خميني پايه هاي ولايت خود را از طريق بازنويسي قانون اساسي كشور و وارد كردن ”بعضي شئونات ولي فقيه” درآن قانوني وحقوقي كرد. درآن ايام، خميني ميگفت همه به اين قانون اساسي راي بدهند و نه اينكه نظر بدهند. خامنه اي ميگفت اصلا اكثريت مردم چه حقي دارند كه قانون اساسي را امضا و لازم الاجرا كنند؟  سرانجام آذري قمي هم ولايت فقيه را تعريف كرد كه حاكميت مطلق است بر دنيا و آن چه در دنياست” اعم از موجودات زميني و آسماني و جمادات و نباتات”.  خميني هم چنين تصريح كرد كه حكومت مي تواند قراردادهاي شرعي را هم كه خودش با مردم بسته است هرگاه بخواهد يكجانبه لغو كند و مي تواند از همه امور عبادي ورغيرعبادي نيز چنا نچه بر خلاف مصالح آن باشد، ممانعت كند. چرا كه حفظ حكومت و باقي ماندن بر سرير قدرت ”اَوجب واجبات است.
بطور خلاصه دجال درتماميت خود ضد حق حاكميت مردم ، هرگونه عدل و قانون است و براي پيشگيري از بروز اين حسنيات از دروغ و فريب مردم استفاده ميكند.
كاركرد دجال دربرابر انقلابي در مثلي محلي آمده كه تا حدي ”دجالگري” و سو استفاده از احساسات عاميانه مردم براي پيشبرد اهداف را نشان ميدهد.

داستان معلم روستا و آخوند و بحث مار

ميگويند در روستايي كلاسي تشكيل شده بود. براي اين كلاس معلم دستان بسيار تلاش كرده بود و در تجمع بحث شد كه ايا
ضرورت اين كلاس هست يا نه. ( ايا ضرورت پيشرفت، علم و آزادي وجود دارد يا نه). آخوند روستا چون حتم داشت كه ورود علم به روستا كار و كاسبي او را تخته ميكند تلاش ميكرد تا چهره معلم تحصيل كرده را در روستا لكه دار كرده و وجود او را غير ضروري و مخرب جلوه دهد.  
به اين منظور او را به يك رويارويي با حضور محله و دانش آموزان تشويق كرد. دراين گرد هم آيي ، آخوند به معلم ميگويد : حتم دارم من بهتر از تو ميتوانم مار را به اهالي فهم كنم.
معلم كه كاررا ساده ديد با طناب آخوند در چاه او رفت و گفت حتم دارد كه مردم بسادگي با خواندن كلمه مار مي فهمند كه بحث چيست . 

معلم برروي تابلو نوشت ”مار” و از مردم خواست تا تعريف كنند كه بحث بر سر چه موضوعي است ؟و ايا متوجه شده اند يا نه؟
از آنجا كه هنوز مردم آموزشي نديده بودند كسي پاسخ مناسبي نداد.
آخوند با رياكاري كامل به ميدان آمد و به همه گفت همه به دست من توجه كنيد . سپس گچ رابرداشت و برروي تابلو شكل يك مار را كشيد و سوال كرد كه اين چيست؟
همه روستا با شور و تلاش وارد بحث شدند و از مار و كاركردش و برخوردها و تجربيات فردي خود مثالها زدند.
و بدين ترتيب معلم تحصيل كرده كه طالب رشد آگاهي و سواد در روستا بود جاي خود را به آخوند ريا كار و چاپلوس داد.


رفرانسها 
1- از كتاب استراتژي قيام ص 33

2- ·  Jump up to: ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ Dajjal. Encyclopedia of world religions. Britannica، 2006. 275.

0 comments:

ارسال یک نظر