«دگماتيسم» و
«پراگماتيسم»
«دگماتيسم» و «پراگماتيسم» دو عارضه
است كه خيلي از جنبشها و ايدئولوژيها با آن مواجه ميشوند.
«دگماتيسم» بهمعني قشريگري را در
«خوارج» و با شعار «لا حكم الا للّه» ميتوان مشاهده كرد كه يكي از اولين نمونهها
درتاريخ اسلام است. «پراگماتيسم» هم بهمعني قرباني كردن اصول درمقابل منافع است.
ازهمان اولين دهههاي بعد از ظهور پيغمبراسلام، با اين دو
پديده مواجهيم. و ولايت فقيه كه امروزه ما با آن مواجهيم، از هردوعنصر در آن
وجود دارد.
اولين نمونهٌ بارز دگماتيسم يا قشريگرايي دراسلام «خوارج»
بودند. يك نمونه از ”دجالگري” را در برخورد خوارج با حضرت علي درجنگ صفين ميبنيم.
نمونه تاريخي ”نان را بنرخ روز خوردن و خشك مغزي”
در جنگ صفين
در آن جنگ، وقتي معاويه علايم آشكار شكست خود را ديد،
قرآنها را بالاي نيزه گرفت تا چنين القاء كند كه نزاع دوطرف بايستي براساس دستور
قرآن داوري شود. از همينجا، خوارج جلوي حضرت علي و رهبري آنحضرت ايستادند. درآخر
هم درجنگ «نهروان» (جنوب بغداد) حضرت علي 4هزارنفرشان را كشت و فرمود: چشم فتنه را درآوردم.
خوارج طايفهيي بودند كه برداشتهاي خيلي جزم و دگمازاسلام
داشتند. شعارشان «لا حكم الاللّه» (هيچ حكمينيست مگر حكم خدا) بود. اصل اين شعار
غلط نيست اما «كلمةحقّ يراد بها الباطل»، حرف درستي بود كه در خدمت عقايد خشك و
دگم گرفته شده بود، يعني در مقابل عملكردها، سياستها، روش و برداشتهاي ديناميك و
اصولي حضرت علي، آنها ميگفتند: حكم فقط حكم خدا، حكم فقط حكم قرآن، اما نه معاويه
و نه علي. در دعواي بين حق و باطل، حقي بهحقانيت حضرت علي و باطلي باطل بودن
معاويه، ميگفتند: هيچكدام. اين شعارشان يك تحجر و خشك مغزي و دگماتيسم خيلي عجيب
وغريبي درتاريخ اسلام بود. البته حضرت علي با اين جماعت انعطاف زيادي را در پيش
گرفت و همانطور كه در متون بسياري آمده، تصريح ميكرد كه حتي حقوق اينها از بيتالمال
قطع نشود و گفت: تا بهروي ما شمشير نكشيدهاند، كاري بهآنها نداريم. ولي آخرش
آنها با حضرت علي وارد جنگ شدند و درجنگ نهروان تعداد زياديشان كشته شدند. ولي اين
فرقه تا 200 الي300 سال بعد هم مطرح بود و در بعضي از كشورهاي شمال افريقا بهحكومت
رسيدند و حتي هنوز هم دنبالهٌ اينها در برخي كشورهاي اسلاميوجود دارند.
اين جريان يك نمونهٌ بارز خشك انديشي، تحجر و خشك مغزي بود
كه چهبسا عناصر صادقي هم ميانشان بوده ولي اساسش اين يك جريان انحرافي است كه در
اسلام هيچ ديناميزم و هيچ نوانديشي را قبول نميكند و كارش ميرسد بهجنگيدن با
حضرت علي.
مثال معالفارق آنها در تاريخ حاضر
-صرفا براي آشنايي ذهن- طالبان افغانستان را ميشود مثال زد كه متحجرتر از رژيم
خميني بهنظر ميآيند، خواه در مورد مسأله زنان، يا اجراي باصطلاح شعائراسلامي.
مجسمه بودا را منفجر كردند يا اينكه ميگويند همه بايد عمامه سربگذارند، يا اينكه
اگر كسي ريشش كمتر از يك قبضه باشد ازاداره اخراجش ميكنند. اينها بهصورت يك نظام
فكري با كاركردهاي كلاسيك دگماتيزم هستند
.
نمونه
تاريخي در سربريدن امام حسين
يكي از معروفترين مثالها شمربن ذيالجوشن بود كه روز عاشورا
سر امام حسين را جدا كرد. او در توجيه عملش ميگويد: اگر اين كار را نميكردم، در قيامت چگونه جواب ميدادم كه چرا دستور امام زمان را در كشتن حسينبنعلي
رعايت نكردم! (منظورش از امام زمان يزيد است).
0 comments:
ارسال یک نظر